📚 ﷽ 📚
🗨 ستارهٔ قاسم در کهکشانِ راهِ خمینی
(یادداشتِ روز روزنامهٔ کیهان) (۲)
🖌
#محمد_صرفی
🔸در روزگاری که آدمها به دنبالِ نام هستند و برای خود لقب میسازند و میتراشند و برای محکمکاری سفارش میدهند، مردی که سرنوشتِ منطقه ـ و بلکه جهان ـ را تغییر داد، به او لقبِ "فرماندهٔ سایهها"، "خردکنندهٔ داعش" و "قویترین مردِ خاورمیانه" داده بودند و فرماندهانِ ارتشِ آمریکا به او حسادت میکردند، خود را سرباز میداند.
ریشهٔ ماجرا به همان پیرمردِ طوفانی برمیگردد که بر صندلیِ سادهٔ حسینیهٔ جماران مینشست و آرام سخن میگفت و دنیا را به لرزه درمیآورد. قاسم، شاگردِ مکتبِ حضرتِ روحالله بود؛ همان که بنیانگذارِ انقلابش میخواندند، مردِ قرن، سیاستمدارِ عصر، تغییردهندهٔ جهان و تاریخ و ... البتّه که همهٔ اینها بود امّا وقتی یکی از مریدانش فریاد زد: "ما همه سربازِ توئیم خمینی، گوش به فرمانِ توئیم خمینی"، باز ساده امّا از روی عقیده و منطبق با عملِ خویش گفت: "نه من سربازِ تواَم و نه تو سربازِ من. همه سربازِ خداییم انشاءالله".
🔹آدمهای خوب کم نیستند و کم ندیدهایم؛ شاید ما هم آدمهای خوبی باشیم چرا که گاهی کارهای خوبی میکنیم، بخشی از شادی و وقت و توانایی و پولِ خود را با عدّهای قسمت میکنیم. شاید برخی خوبتر باشند و از قوّهٔ قهریّهٔ خود نیز برای خوب بودن و خوبی کردن استفاده کنند؛ مثلاً وقتی میبینند به کسی دارد ظلم میشود، سینه سپر کنند و واردِ معرکه شوند.
مأموریتِ قاسم تقسیم کردن بود؛ آرامش و امنیّت و شادی و لبخند، و در کنارش ترس و وحشت و اضطراب!
🔸آنچه قاسم را از دیگر خوبان سَوا میکرد، آن بود که او اهلِ قناعت نبود! بله، قناعت همیشه هم چیزِ خوبی نیست. اگر در تقسیمِ خوبیها به دایرهٔ تنگ و حقیری در اطرافِ خود قناعت کنی، چنین میشود. قاسم، آرامش و امنیّت و لبخند را برای همهٔ انسانهای روی زمین میخواست نه فقط برای اهالیِ قناتملک و کرمانیها و ایرانیها. برای او فرقی نداشت که این زن و مرد و کودک چه زبانی دارند، چه آیینی، و خطوطِ جغرافیا آنان را چگونه تقسیم کرده است. امنیّت و آرامش و لبخند، حقّ همه بود؛ و وحشت و اضطراب، حقّ همهٔ آنهایی که آن حق را از دیگران سلب کرده بودند.
اینجاست که قاسم را میتوان در دو شمایل دید؛ شمایلی نرمتر از حریر و دلنازکتر از کودکان، که گویی هنوز کودکی پنج ساله در قناتملک است، همانقدر دلِ کوچکی دارد، از تهِ دل میخندد و مثلِ ابرِ بهار گریه میکند؛ و شمایلی دُژَم و غضبناک که گویی خدای جبّار و منتقم به او مأموریت داده است تا بندگانِ طاغی و خونریزش را به دستِ او هلاک کرده و راهیِ دوزخ سازد.
🔹خیابانهای شلوغ و تاریکِ ما برای نامِ تو حقیر و کوچکاَند. روزی ستارهای بزرگ و پُرنور کشف میشود و نامِ تو را بر آن خواهند گذاشت. بلندمردا! نامت بلند باد که آب و آتش در چشمانِ تو به هم میرسید، و خوشا بحالِ آنانکه در روزگارِ رجعت، بارِ دیگر آن چشمهای پُرفروغ را میبینند و میانشان نور تقسیم خواهیکرد.
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#سردار_دلها
#hero
@sulookmanavi