📚 ﷽ 📚 ♦در لهاور دانشمندی بود مذکِر [=سخنران]، سخنِ گیرایی داشت. یک روز بر قاضیِ لهاور آمد و گفت: مرا آرزوی زیارت کعبه است، اجازت ده تا بروم. قاضی گفت که: کجا خواهی رفت حالی از سخنِ تو و نصایحِ تو مر خلق را نفع می‌آید. آن دانشمند از رفتن بایستاد و چون سال دیگر شد باز آن دانشمند بر قاضي بیامد و اجازت طلبید. قاضی او را چیزی داد و گفت: کجا خواهی رفت؟ باز آن دانشمند ساکن شد. سالِ سوم باز بر قاضی آمد و گفت مرا اشتیاقِ کعبه عظیم غالب است اجازت ده تا بروم. این‌بار قاضی گفت: ای خواجه اگر تو را اشتیاقِ کعبه غالب بودی نه اجازت طلبیدی و نه مشورت کردی، می‌رفتی! آن‌گاه خواجه ذکره‌الله بالخیر بر لفظِ مبارک راند که: در عشق مشورت نیست! 📚 فوائدالفؤاد یا ملفوظاتِ خواجه نظام‌الدین اولیاء 🖌اثر: خواجه حسن دهلوی شاعرِ پارسی‌گویِ هند معروف به سعدی هند؛ قرنِ هفتم و هشتم @sulookmanavi