عزرائیل نزد مردی ثروتمند آمد تا جانش را بگیرد. مرد، گریه وزاری کرد و مهلت خواست، اما عزرائیل نپذیرفت؛ گفت: همه دارایی ام را بگیر و فقط یک روز به من مهلت بده. باز هم فایده‌ای نداشت. مرد گفت: پس فقط به اندازۀ نوشتن یک جمله به من وقت بده. عزرائیل پذیرفت؛ او نوشت: من خواستم یڪ روز عمرم را ۳۰۰ هزار دینار بخرم، اما نشد شما قدر عمرتان را بدانید، چون نه فروختنی است و نه خریدنی. وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ آیه ﴿۳۴﴾ سوره اعراف ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration