به سرم زد يك شب ناشناس امتحانش كنم ، بازىِ خطرناكى بود اما به ريسكش می‌ارزيد .. + سلام - سلام شما؟ + غريبه خدا خدا می‌كردم كه ديگر پيامى نگيرم ، آخر قرارمان اين بود كه ناشناسى واردِ حريم‌مان نشود .. - مي‌شه خودتونو معرفى كنيد ؟ نوشتمو نوشت ، ساعت‌ها برايم گفت ، از تنهايى‌اش ، از گذشته‌اش كه پاك بود از آدم‌ها ؛ ناليد از عشق‌هاى امروزى .. گفت منتظر است يك دانه نابش سر راهش قرار گيرد . با شماره‌ی خودم پيغام دادم جواب نداد ؛ براىِ غريبه اما حاضر بود جانش را بدهد . عجيب بود كه ديگر خبرى از شلوغى كارش نبود ، عجيب بود كه ديگر دستش هم بند نبود ، عجيب بود ، همه‌چيز عجيب بود . بعد از سال‌ها ، مرا با غريبه‌اى عوض كرد كه خودم بودم ! گاهى در زندگى غريبه شويد ؛ آدم‌ها گاهى غريبه‌ها را به عشق‌شان ترجيح می‌دهند (: