قصه غم انگیز خواص!
⭕️ یکی از اعضا یه حرفی زد که یاد یه قضیه ای افتادم.
گفتم چرا خواص به سکوت مرگبارشون ادامه میدن
🔺 دوستمون فرمودن چون هنوز مطمئن نیستن که چه کسی رای قطعی میاره. هر وقت مشخص شد میرن سمت همون! نون به نرخ روز میخورن...
الحق که چقدر دقیق گفت 👌🏼
💢 یه داستان بسیار غم انگیز وجود داره که من هر وقت میشنوم برام سنگینه و غصه میخورم...
🌷 حضرت زهرا فداش بشم دست حسنین رو میگرفتن و هر شب در خونه خواص از مهاجرین و انصار میرفتن تا شاید خواص مدینه رو از خواب مرگبارشون بیدار کنند....
🌷 بعد حضرت به هر کسی گفت بیا سمت علی و از علی حمایت کن گفت نه و من درگیر نمیشم و کلی حرفای بیخود!
اونوقت آخرین نفری که حضرت زهرا سلام الله علیها در خونش رفت میدونید چی گفت؟
🔶 گفت شما دختر پیامبری و منم میخوام از علی حمایت کنم ولی قبلش یه سوال بپرسم؟؟
دختر پیامبر، آیا این شب ها که در خونه خواص رفتی کسی بهت پاسخ مثبت داد؟
🌷 حضرت زهرا مظلومانه صدا زد نه... کسی بهم جواب نداد...
اون طرف گفت پس منم شرمنده! اگه بقیه نیستن منم نیستم....
❇️ بله داستان غم انگیز خواص اینه... میبینن که آراء بقیه سمت کیه تا از اون حمایت کنند...
آدم این درد رو به کجا ببره....