تو مکن تهدید از کشتن که من تشنهٔ زارم به خون خویشتن عاشقان را هر زمانی مردنیست مردن عشاق خود یک نوع نیست او دو صد جان دارد از جان هدی وآن دوصد را می‌کند هر دم فدی هر یکی جان را ستاند ده بها از نبی خوان عشرة امثالها گر بریزد خون من آن دوست‌رو پای‌کوبان جان برافشانم برو آزمودم مرگ من در زندگیست چون رهم زین زندگی پایندگیست و این روزها می‌گذرد و جای خالی شما را هیچ نمی‌تواند در کند، حتی این دلنوشته‌های من که هنوز که هنوز است به انتظار لحظه انتقام سیاهه می‌نویسد و به عشق لحظه دیدار چشم به راه است. نمی‌دانم چه احساسی است که مرا تا بادیه می‌برد و بایدهایی که هنوز پاسخی برایش پیدا نکرده‌ام.... رها شدن از بند زندگی و آزاد شدن در راه دوست گاهشماری است که برای ما به میراث مانده است و تلخ و شیرین گذشت روزگار را با این کلمات پر می‌کنم. @syriankhabar