دو بار این 9 دقیق را گوش کردم. یک ساعت و نیم دارم فکر میکنم چه چیزی درموردش بنویسم که سزوار باشد... چه چیزی را قلمی کنم که حرف دلم باشد و بتواند لحظه به لحظهاش را دوره و مرور کند و بتواند حق مطلب را ادا کند. قبلا چند خطی نوشتم و گفتم که «اخلاص» تنها واژهای است که در این وادی میتواند همه چیز را در خودش داشته باشد. شهید حاج ابوطالب، سرشار از اخلاص بود. مگر میشود 40 سال جنگید و خسته نشد؟ مگر میشود 40 سال در برابر گلوله و ترکش قرار گرفت و شهید نشد تا آنچه را که به رسم امانت در سینهات به یادگار گذاشتهاند منتقل کنی... او ماند تا مقدمه پیروزی بزرگ را رقم بزند؛ او نبرد را در حدی پیش برد که دشمن فکر میکرد با زدنش شاهکار کرده، اما رزمندههایش نشان دادند چه شاهکارهایی را از او یاد گرفتهاند.
آنچه او از سال 2006 تا به امروز در قاطع شرقی و اصبع الجلیل انجام داده تا سر باز نکند، مشخص نخواهد شد. باید تک تک سنگهای این منطقه به حرف در بیایند و بگویند که چند بار رد پای حاج ابوطالب را احساس کردهاند؛ درختان باید بگویند چند بار او در سایهاشان آرمیده و مردم جنوب باید بگویند چقدر میزبانش بودهاند تا از کاری که کرده، از برنامهای که چیده، از طراحی که کرده سر در بیاوریم. او طرح آزادی مزارع شبعا و شمال بلندیهای جولان را صفر تا 100 طراحی کرده و آماده اجرا است. فقط منتظر دستور بود و حالا سربازانش منتظر دستور هستند.
@SyrianKhabar