هدایت شده از اسماعیل فخریان
راوی قدرت کجا و راوی ترمیدور کجا؟! 🔻نمی‌دانم برای بار چندم است، حسابش از دستم در رفته، از بس که پرشمار است تعدادِ تکرارِ یک مأموريت: روایت قدرت و امید. [۱]. فرمود: به ضرر کشورتان حرف نزنید، راوی ضعف کشورتان نباشید، نقاط قوّت را برای مردم بیان کنید؛ نقاط قوّتی که واقعاً وجود دارد، ظرفیّت‌هایی که واقعاً وجود دارد؛ اینها را برای مردم بگویید. [۲]. فرمود: ببینید راهی را که آمده‌ایم! کجا بودیم و کجا هستیم. در همهٔ زمینه‌ها، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، آموزشی، زیرساخت‌ها و... نه تنها پیشرفت داشته‌ که اصلا نسبت به گذشته قابل مقایسه نیست. [۳]. فرمود: ضعف داریم، نقص داریم، کمبود داریم، کدام کشور ندارد؟ لکن قوت‌هایی داریم، توانایی‌هایی داریم، کارهایی شده، تلاش‌هایی شده، اینها را روایت کنیم و به مردم بگوییم. [۴]. فرمود: در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشه‌ای‌ترین جهاد شما است. نشانه‌های امیدبخش در برابر چشم شما است. رویش‌های انقلاب بسی فراتر از ریزش‌ها است و دست‌ودل‌های امین و خدمتگزار، بمراتب بیشتر از مفسدان و خائنان و کیسه‌دوختگان است. [۵]. فرمود: ما فصل مشبعی از راه را حرکت کردیم. آن سربالایی، آن شیب تند را عبور کردیم، به قله‌ها نزدیک شدیم. نباید خسته بشویم. امروز روز خسته شدن نیست، روز ناامید شدن نیست. امروز روز شوق است، روز امید است، روز حرکت است. 🔺حالا آن برادر محترم می‌نویسد: [۱]. حاکمان عمل‌گرا و خواص محافظه‌کار، اندوخته‌های فرهنگیِ دورهٔ پساانقلاب را به باد دهند. [۲]. آن آقای محترم می‌نویسد از حرف نویِ جمهوری اسلامی جز اسم چیزی نمانده: جامعه به‌طور کلّی، رهاست. اعتبار و رسمیّت دیانت، زائل شده است. آری، این عاقبت نظامی است که نسبت به هویّت حاکمانش، حسّاس نباشد و با اندرونیِ حکمرانی، بر اساس قاعدۀ دموکراسیِ سکولار معامله کند؛ هر چند به نام مردم‌سالاریِ دینی. [۳]. پا را فراتر می‌گذارد، نظام را متهم به ماکیاولیسم می‌کند و می‌نویسد نظام دغدغه‌اش فقط ماندن است، به هر قیمتی، حتی به قیمت سکولار شدن: جمهوری اسلامی، وجوهِ فرهنگیِ انقلاب را باخت و به چیزی شبیه ترکیه و... تبدیل شد. ترمیدور فرهنگی، اتّفاق افتاده است. شیرازۀ فرهنگ، شکسته شده. ستون معنا، فروریخته. سکولاریسمِ فرهنگیِ پنهان، به جان نظام افتاد و انقلابش را بلعید. یک صورت پوشالی از معیارهای فرهنگی مانده است؛ نام و بس. سیرت رفت و صورت ماند. ساخت حقیقیِ فرهنگی، رنگ باخت و ساخت حقوقیِ فرهنگی، مانده است. روشن است که عقب‌نشینی‌های فرهنگی، پایان ندارند. سکولاریسمِ فرهنگی، تمامیّت دهۀ شصت را در خود فروبرد. اینک نظام، دغدغۀ بقا دارد؛ فقط می‌خواهد بماند، اما مسأله این است که برای ماندن، باید به‌جای طرح اسلامی‌سازی، طرح سکولارسازی را در دستورکار خویش قرار بدهد تا مردمِ برساختۀ لیبرال‌های ایرانی، در برابرش صف‌آرایی نکنند. [۴]. در آخر، تیر خلاص را بر قلب آقای جمهوری اسلامی می‌نشاند و خبر از پایان آن می‌دهد: جمهوری اسلامی را کارگزارانش، مسخ و مستحیل کردند؛ آنان که هویّت تجدّدی داشتند اما حاکمیّت، گشاده‌دستانه و خام‌اندیشانه، قدرت را بر سینیِ دموکراسیِ سکولار نهاد و به آنها تعارف کرد. آنها نیز با باطن نظام، آن کردند که امروز می‌بینیم. [۵]. البته ایشان از درون خود نیز خبر می‌دهند که: لیبرالیسمِ شبه‌مذهبی، جمهوری اسلامی را وارد روند ترمیدور کرد. من مدّت‌هاست فاتحۀ فرهنگ و هویّت و معنا و ارزش‌ها را در جمهوری اسلامی خوانده‌ام... ▫️و اما اکنون ما هستیم و نسبت روایتِ آن آقا و این آقا؟! @fakhrian_ir