۸۰ چشمهایش پُرِ از اشک شـد... دو هفته پیش شـهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شـما دو درخواست دارم: یکی این‌که دعا کنید من روسـفید بشوم، دوم این‌که دعا کنیـد من شـهید بشوم. گفتم شـماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شـماها که این روزگارهاي مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شـماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزي که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌ي شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌هاي شـهید کاظمی پُرِ اشک شـد، گفت: ان‌شاءالله خبر من را هم‌ بهتان بدهنـد! فاصـله‌ي بین مرگ و زندگی، فاصـله‌ي بسـیار کوتاهی است؛ یک لحظه است. ما سـرگرم زنـدگی هستیم و غافلیم از حرکتی که همه به سـمت لقاءالله دارند. همه خدا را ملاقات می‌کنند؛ هر کسـی یک طور؛ بعضـی‌ها واقعاً روسـفید خدا را ملاقات می‌کنند، که احمد کاظمی و این برادران حتماً از این قبیـل بودنـد؛ این‌ها زحمت کشـیده بودنـد. ما بایـد سـعی‌مان این باشـد که روسـفید خـدا را ملاقات کنیم؛ چون از حالا تا یک لحظه‌ي دیگر، اصـلاً نمی‌دانیم که مـا از این مرز عبور خواهیم کرد یـا نه؛ احتمـال دارد همین یـک سـاعت دیگر یـا یـک روز دیگر نـوبت بـه مـا برسـد که از این مرز عبـور کنیم. از خـدا بخـواهیم که مرگ مـا مرگی باشـد که خـود آن مرگ هم ان‌شـاءالله مـایه‌ي روسـفیدي ما باشد. ان‌شاءالله خدا شـماها را حفظ کند. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم تشییع پیکرهاي فرماندهان سپاه ۱۳۸۴/۱۰/۲۱ @t_manzome_f_r