#فتنه_88
#خاطرات_میدانی
💠 قسمت دوم:
♨️ میدان
#ونک عجیب اوضاعی بود.... تا چشم کار میکرد دختر و پسرهایی بودند که همه جا با حالت
#اعتراض و خشم ایستاده بودند. صدای ولوله و شعار و اعتراض گوشه کنار به گوش میرسید. هوا تاریک شده بود و همه با موبایل ها نورافشانی می کردند از دور احساس می کردی هرکسی شمعی یا مشعلی در دست گرفته.
♨️ گوشه پیاده رو یک
#پلیس راهنمایی رانندگی ایستاده بود، منو که دید با تعجب و شاید کمی ترس گفت:
#مسلح هستی؟
⚠️ خندیدم گفتم نه؛ چطور؟ اشاره کرد وضعیت رو نمی بینی؟ به ما فهماند تا اینا متوجه حضور شما نشدند سریع اینجا رو ترک کنید، وضعیت طوری بود که اگه یک بسیجی رو گیر می آوردند، همه روی سرش میریختند...
♨️ سوار موتور شدیم و از وسط جمعیت با سرعت زدیم بیرون.
هنوز توی کوچه پس کوچه ها
#آتش از دل ماشین ها شعله می کشید و بعضی هم مشعل به دست از این طرف به اون طرف می دویدند.
♨️ رسیدیم
#سه_راه_فاطمی نزدیک
#وزارت_کشور. جایی که میگفتند مقصد و هدف معترضین اونجاست. با خودم گفتم اینجا دیگه حتماً پر از نیروهای نظامی است ولی با کمال تعجب....
📌 ادامه دارد...
🆔
@taalighat