#خاطره
امروز بعد از گذشت ۶ روز اردوی دانشجویی در کنار بچه ها،که خدایی خیلی خوش گذشت😎و سفر پرباری بود،
تو مسیرِ برگشت از تهران به مشهد تو قطار نشسته بودیم(البته بیشتر شبیه اتوبوس بود تا قطار🙃)،چون کوپه نداشت و عمومی بود😢،بچه ها بهش میگفتن قطارِ اتوبوسی!
من نمیدونم قطار اتوبوسی باز چه صیغه ایه😂باید یا اتوبوس باشه یا قطار دیگه!🙄
بگذریم... گرم صحبت با دوستان و دیدن منظره های بیرون شدیم،بعد از چند دقیقه صحبت از اتفاقاتی که تو این چند روز افتاده بود و...بچه ها خسته شدن و خوابشون برد،
منم طبق معمول کتابمو باز کردم و شروع کردم به مطالعه...
بعد از اینکه چند صفحه ای از کتابو خوندم سرمو برگردوندم سمت یکی از بچه ها که پشت سرم نشسته بود تا ازش بپرسم کی میرسیم،که یهو دیدم یه زوج جوون💑 صندلیِ کنار دوستم نشستن و خانمِ شالش دور گردنش بود! و پوششی رو سرش نبود!
خیلی ذهنم مشغول شد که تو قطار چطوری بگم که هم کم ترین ناراحتی و بحث پیش بیاد و هم بیشترین تاثیر رو داشته باشه😉.
بعد از کلی فکر کردن یاد یکی از شیوه های استاد تقوی افتادم👌 که تو یکی از جلسات آموزشی شون گفته بودن تو بعضی موقعیت ها تذکر مکتوب و مهربانانه اثرگذاریش خیلی بیشتر از تذکر لسانی هست(البته تو بعضی موقعیت ها🙂)
طبق معمول از وقتی با استاد آشنا شدم همیشه یه دفترچه کوچیک و خودکار همراه با چند تا گیره روسری ناز و خوشرنگ😍 تو کیفم همراهم هست،
سریع زیپ کیفمو باز کردم و یه کاغذ از دفترچه برداشتم و شروع کردم به نوشتن...✍
چون کنارِ اون خانم همسرش نشسته بود و احساس کردم اگه مخاطب جمله ام رو آقاشون قرار بدم که یکمی اون حس غرور و غیرتشون تحریک بشه،بیشتر جواب میده😉
مخاطب جمله رو همسرشون قرار دادم و نوشتم:
✍سلام، آقای محترم بنظرم اومد مرد متشخص و متدمنی باشین،اما حیف نیست زیبایی موهای خانم تون رو که ماشالله انقدر زیبا هستن فقط خودتون نبینین!
احساس کردم آقایونی که رد میشن به خانم تون بد نگاه میکنن.
انشالله همیشه عشقتون پایدار باشه و کنارهم خوشبخت😊.
و بعد برگه رو همراه با یه گیره روسری شیک که تو یه پاکت هدیه گذاشته بودم به آقاشون دادم(زمانی که هدیه رو خواستم بدم ناخودآگاه یه لبخند از روی محبت و خیر خواهی به سمت خانمشون روی صورتم نقش بست).
برگه رو که دادم برای اینکه معذب نشن بدون اینکه برگردم ببینم عکس العملشون چی بوده رو صندلی کنارِ دوستم نشستم...
بعد از چند دقیقه یهو دوستم صدام زد:فرزانه،فرزانه!😮خانمِ شالشو سرش کرد!
اون لحظه خیلی احساس عجیب و شیرینی داشتم😍 با خودم گفتم خدایا اگه بی تفاوت رد میشدم هیچوقت خودمو نمیبخشیدم!
وقتی یه دلی انقدر آماده است که یه تذکر مهربون و کوتاه اینجوری روش تأثیر گذاره،خدایی بی تفاوت رد شدن علاوه بر اینکه گناه داره از نظر انسانی عین نامردی و خودخواهیه!
هنوز غرق لذت اون اتفاق بودم که یهو یه صدای مردانه از پشت صدام زد:خانم!
برگشتم عقبو نگاه کردم، یهو دیدم شوهر همون خانم هست،
تو دستش یه بسته هدیه بود!
همون بسته هدیه ای بود که بهشون داده بودم با این تفاوت که گیره اش رو برداشته بودن و بجاش توش چند تا شکلات گذاشته بودن😍،
هردوشون با حالتی که احساس قدردانی و تشکر توش بود بهم نگاه کردن و هدیه رو دادن.
منم که شکموو🍬😋😂 ازشون گرفتم و تشکر کردم،بعد به هردوشون نگاه کردم و گفتم:هدیه تون خیلی برام عزیزه!❤️
خداروشکر خوب انجام شد😉
⭕برای مشاهده سایر خاطرات
روی هشتگ👈 #خاطره
بزنید.
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
╔═💎💫═══╗
@bahhhr
╚═══💫💎═╝
🌸⃟🕊 کانال
#طبس_بانو
@Tabasbanoo
به ما بپیوندید...