شعر مهدی زارعی تقدیم به امامین انقلاب: عشق اگر در راه عقل انداخت دام خویش را عقل کرد آغاز پرواز مدام خویش را عقل جویا شد بداند عارف بالله کیست عشق گفت آن کس که بشناسد مقام خویش را اصل اول در اصول مست‌ها افتادگی است بر زمین زد هر که بالا برد جام خویش را قصه خلوت‌نشینان نقل مجلس می‌شود می ‌نگه‌می‌دارد اول احترام خویش را از کلیم انگار اعجاز کلام آموخته از علی وقتی گرفته وام نام خویش را گام اول را نبی برداشت، بعد از آن گذاشت جای پای او وصی با عشق گام خویش را می‌رود با آن بصیرت‌ها که در آیینه نیست تا به اسکندر ببخشد خشت خام خویش را عالم و آدم جوابش کرد اما کوه بود اینچنین نگذاشت بی‌پاسخ سلام خویش را روز میلادت شب قدر است و رب‌العالمین با تو نازل کرد آیات عظام خویش را در زبانت تیغ داری در لبانت برگ گل هیچ شمشیری نمی‌برد نیام خویش را گردش چشم تو اسطرلاب استهلال ماست عالم از چشم تو دارد صبح و شام خویش را ردپای توست تفسیر صراط‌المستقیم بی‌گمان هر امتی دارد امام خویش را...