🔻بیان
سه کرامت از ایشان:
✅آیت الله العظمی بهجت فرمودند:
«سالی در گیلان ما، برداشت محصول برنج مصادف شد با بارندگی شدید؛ طوری که بارش باران به طور متوالی ۱۲ روز ادامه داشت و همین امر باعث نابودی محصول میگردید و به دنبال آن ناراحتی شدید کشاورزان شالیکار را به دنبال داشت؛
زیرا با چشم خود شاهد نابودی محصول و به هدر رفتن زحمات یک ساله خود بودند تا اینکه به فکر برخی از افراد متدین منطقه میرسد که برای حل این مشکل به خدمت عالم ربانی آقای معصومی اشکوری برسند.
وقتی به حضور ایشان رسیده، جریان را به عرض ایشان میرسانند، معظم له قدری تامل فرمود و قلم را برداشت و روی تکه کاغذی چیزی را نوشت و فرمود: آن را داخل باران بیندازید.
به محض انداختن، باران قطع شد، ابرها کنار رفت و آفتاب همه جا را روشن ساخت. کشاورزان با خوشحالی در حالی که سر از پا نمیشناختند، رفتند تا از فرصت به دست آمده برای برداشت محصول اقدام نمایند و کم کم این قضیه دهان به دهان به گوش همه مردم رسید.
🔰برخی از افراد که عقیده چندانی به این گونه امور نداشتند، در صدد برآمدند تا آن کاغذ را پیدا کرده و از مندرجات آن آگاهی یابند.
وقتی کاغذ را پیدا کردند، دیدند فقط این عبارت کوتاه آمده است:
«باران بند بیا!».
✅از مرحوم
سید مرتضی پژوهی حاج سیدجوادی نقل است که:
حضرت زرآبادی فرموده بود آقای اشکوری که از شاگردان ایشان بوده در فلان روز رحلت میکنند،
لذا تصمیم گرفتم نزد او بروم و موضوع را به او اطلاع دهم و فرموده ی آقا را به آگاهی او برسانم.
لذا به درب منزل وی رفتم و دق الباب کردم، خودشان آمدند درب را باز کردند ولی قبل از این که من لب به سخن بگشایم ایشان پیش دستی کرده و گفتند:
آمدی که بگویی فلان روز فوت میکنم!
✅حضرت آیت الله مرتضوی لنگرودی در تقریظ کتاب «دو چوب و یک سنگ» نوشتهاند:
«چند نفر از علماء بزرگ و مورد وثوق که از بردن نام شریفشان معذورم، برایم نقل نمودند که ما شبی با آیت الله معصومی در یک خانه واقع در گیلان مهمان بودیم.
راه دور بود،
بنا بر این شد که شب را بمانیم.
پس از صرف شام میزبان برای ما در یک اتاق نسبتا بزرگی جا انداخت. هر کس به بستر خود رفت. همین که نیمه شب شد، بر اثر سرفه زیاد و شدید یکی از ما، چند نفر بیدار شدند، از آن جمله ما بودیم.
(ناقلین واقعه سه نفر از علماء مورد وثوق بودند که برای نگارنده واقعه را در سه نوبت، در سه جلسه خصوصی نقل نمودند که نقل هر سه نفر بدون کم و زیاد مطابق هم بود)
🔻آنان اظهار داشتند:
فصل زمستان بود و هوا بسیار سرد، درب بسته و بخاری روشن بود، همین که به بستر آقای معصومی نظر کردیم، دیدیم آقای معصومی در بستر نیست. با خود گفتیم حتما به دستشویی رفتهاند، پس از چندی خواهند آمد، ولی انتظار به طول انجامید. درب اطاق را باز کرده، دستشویی و اطراف را هرچه جستجو کردیم، معظم له را نیافتیم.
در این اثناء ، میزبان از اتاق خود بیرون آمد و گفت: آقایان چیزی لازم دارند؟ در جواب گفتیم: خیر، جناب آقای معصومی نزد شما نیامدند و اکنون در اتاق شما نیستند؟
وی در جواب گفت: خیر، مگر در اتاق شما استراحت نکردهاند؟! گفتیم: خیر، چون در اتاق نبودند به جستجوی ایشان مشغول هستیم.
میزبان هم با حالت تعجب همه جای خانه را مورد جستجو قرار داد، ولی آقای معصومی را نیافت.
🔰خلاصه اینکه همه ما پس از جستجوی زیاد به اتاق خود برگشتیم و میزبان هم به اتاق خود رفت. درب اتاق را بستیم و با هم میگفتیم: آخر معلوم نشد جناب آقای معصومی رحمة الله در کجا هستند؟!
درست در حدود یک ساعت درباره ایشان صحبت میکردیم که ناگهان دیدیم حضرت آقای معصومی رحمة الله در بستر خود نشستهاند و مشغول ذکر گفتن هستند.
به معظم له گفتیم: شما کجا تشریف داشتید؟ ما در حدود دو ساعت بلکه بیشتر است که در جستجوی شما به سر میبریم.
ایشان در جواب فرمودند:
اکنون که میبینید در اینجا هستم. از معظم له بیش از اندازه تقاضا شد که جهت و علت غیبت خود را بیان نمایند، ولی ایشان از گفتن خودداری میفرمود، اما ما دست بردار نبودیم تا اینکه،
حضرت آقا فرمودند:
من علت را بیان مینمایم به شرط اینکه تعهد شرعی بدهید که تا بعد از مرگ من این واقعه را بر کسی نقل نکنید.
تعهد شرعی از جانب همگی داده شد.
🔰حضرت آقای معصومی فرمودند:
من در حدود سه ساعت است که در مدینه طیبه، اول خدمت رسول خدا
و بعد در نزد مادرم حضرت زهرا
و بعد به خدمت ائمه بقیع
و بعد بهنجفبهخدمتمولاامیرالمؤمنین
و بعد به کربلا
و بعد به کاظمین
و بعد به سامراء رفته، همه را از نزدیک زیارت کردم و بعد به اینجا آمدم‼️
•┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈•
tabire khaab | 𝙹𝙾𝙸𝙽👇
@tabire_khaab🔮📿
•┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈•