🔆مركزى براى درماندگان توسط سلطان محمود غزنوى
سلطان محمود غزنوى يك مركز شبانه روزى براى پذيرايی بى پناهان و دردمندگان و مستمندان و فقرا در نظر گرفته بود اين پايگاه شبانه روزى همواره آمادگى پذيرايى از اقشار و آحاد تهیدستان و هر كسى كه در زندگيش به نحوى درمانده بود داشت . اتفاقاً يكى از كسانى كه در سفر درمانده بود را راهنمايى كردند كه شما هم مى توانيد به دربار و مقر سلطان محمود غزنوى رفته از پذيرايى او بهره مند گرديد. مرد غريب و درمانده هم به مانند ديگر كسان به مركز خيرات سلطان محمود مراجعه كرد. ديد آرى واقعاً پذيرايى آنان قابل تقدير است . به هر كسى كه از او پذيرايى مى شود يك ظرف طلايى داده مى گردد كه پر از غذاى مطبوع و لذيذ و درون آن غذا هم پر از سكه هاى قيمتى است كه به رايگان در اختيار آن ها قرار مى دهند آن مرد غريب هم به مانند ديگران شركت نمود و آن ظرف گرانبها را با غذاى درونش گرفت و با خود آورد.
آن وقت در فكر فرو رفت كه آيا اين همه ظروف طلائى و سكه هاى داخل طعامش از كجا تأمين مى گردد؟! آيا براى من حلال است يا اين كه حرام؟! در اين جا مشكوك گرديد و از آن ظرف غذا استفاده نكرد و آمد در تپه اى كه حوالى سلطان محمود غزنوى بود محل اقامت خود را قرار داد آن گاه نيمه شب شد آرامش همه جا را فرا گرفت و سر و صداها به طور كلى خاموش و صداى هيچ كسى و احدى نمى آمد همان طورى كه در آب جارى بلند و مشرف قرار داشت ، ديد جناب سلطان محمود غزنوى در اين دل شب ظلمانى و تاريك با لباس عبادت و مبدل به بالاى بام كاخش سرگرم استغاثه با خداى خودش مى باشد. چنين مى گويد: خدايا تو بده كه منهم بدهم به مردم كشورم ، خدايا تو بده كه منهم بدهم به مردم كشورم اين جمله را چند بار تكرار مى كرد و تكيه كلامش و وردش هم شده بود.
مرد غريب كه اين صحنه را با دقت مشاهده كرد سخت تحت تأثير قرار گرفت و از گرفتن آن ظرف طلا و طعامش پشيمان گرديد. لذا تصميم قاطع گرفت كه فردا صبح آن ظرف غذا را بياورد و تحويل سلطان محمود غزنوى بدهد بدون اين كه يك ذره دست به آن ظرف غذا گذاشته باشد آن را صحيح و سالم آورد به نزد مأموران و تسليم و تحويلشان داد ولى مأموران كاخ از برگردانيدن ظرف طلا توسط اين مرد غريب به شگفت درآمدند!!
مسئول پذيرايى كاخ سريعاً اين حركت زشت و گستاخانه و بى توجهى نسبت به هدايا سلطنتى به عرض سلطان محمود غزنوى گزارش دادند.
سلطان دستور جلب و احضار اين مرد غريب را صادر كرد فوراً او را آوردند به خدمت سلطان و به او گفتند چرا جايزه شخص اول مملكت را رد كرديد و نپذيرفتيد؟ علتش چه بوده است . مردم افتخار مى كنند كه از سلطانشان، هديه اى دريافت نمايند شما آن را پس از مى دهيد؟ بايد توضيح كافى و وافى بيان نمائيد.
مرد غريب داستان قبول نكردن خود را از اول تا آخر گفت و شرح لازم را ابراز داشت و به سلطان محمود غزنوى گفت : من هم مى روم همان جايى كه تو مى روى و استغاثه مى نمايى. چرا بيايم به تو رجوع كنم مستقيم مى روم از ذات لايتناهى و بى كران خودش دريافت مى نمايم .
سلطان محمود ديگر جوابى نداد و او را تشويق نمود و گفت : اى كاش ! تمام مردم ما هم همين طرز تفكر را دنبال مى كردند تا اين كه با عنايت و توجه او مملكت اداره و شكوفا مى شد. از قديم و نديم هم گفته اند همواره آب را از سرچشمه برداريد نه از جوى و جدولى كه آلوده مى باشد.
🔸بوستان دوستان ، ص 334.
🔰
#داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣
@tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝