🌸تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ🌸
#رمان_چاه_غفلت #پارت_پانزدهم انگار روی زمین نبودم برای شنیدن این حرفها ...یعنی من هم میتونستم خواب
با دیدن عکس جواد رو صفحه .لبخندی زدم و جواب دادم _سلاااام جواد :سلام‌ ،خوبی؟ عمو و زن عمو خوبن؟ معصومه خوبه؟ _همه خوبیم ،کار خونه به کجا رسید؟ جواد: قرارمون تگ خوری ممنوع بود ،با هم شروعش میکنیم با هم تمومش میکنیم _جواد جان خونه انگار زلزله ۴ ریشتری اومده کار منو تو نیست جواد: نه بابا تو عکس اینقدر داغون افتاده ،از نزدیک همه چی مرتبه (خندیدم و گفتم) :باشه ..ببینیم و تعریف کنیم جواد: راستی فردا میخوام برم پیش حاج حیدر تو هم میای؟؟ _چقدر دلم برای حرفاش تنگ شده ... ولی نمیتونم بیام جواد :چرا؟ _میخوام روزه بگیرم جواد:تو این گرما؟؟ به چه مناسبتی؟؟ _یه نذری دارم باید روزه بگیرم ،نمیتونم بیام ،باشه دفعه بعد همراهت میام صدای خنده جواد بلند شد و گفت: عزیز من ،من که بله رو گفتم دیگه نذر واسه چی ؟ قول میدم تا آخر عمر بهت وفادار باشم خندیدم و گفتم : اولا نذر و شما اون موقع کردید که منو بدست بیاری نه من ...ثانیا این نذرم خیلی فرق میکنه ..جواد دعا کن برام جواد : این که صد البته اون موقع حواسم نبود نشنیدی که میگن عاشق هم کورِ هم کَر؟ حالا بگو نذرت چیه تا دعا کنم . _واقعا ک ..رو نیست ک سنگ پای قزوینه ،نخواستیم جواد:شوخی کردم بابا ..شما از سر ماهم زیادی هستی .اخ اخ ببخشید نه من از سر شما زیادی هستم ...حالا نمیشه فردا روزه نگیری ،پس فردا بگیری؟ _نخیر نمیشه چون نذرم سه روزه .. جواد :اوه پس نذرت خیلی مهمه ..مریم، جانِ واسه منم چند روز نذر کن روزه بگیر تا وامم جور بشه ،خسته شدم اینقدر رفتم بانک .. _جوااااد... جواد:جانم _کاری نداری ؟ میخوام برم به کارام برسم جواد: حالا چرا عصبانی میشی ،اصلا نمیخواد نذر کنی واسم ،خودم یه کاریش میکنم _به حاج حیدر سلاممو برسون جواد: خوشم میاد قشنگ بحث و عوض میکنی ..باشه چشم ،پس یعنی تا جمعه نمیبینمت؟؟ _نوچ جواد:باشه ..چیکار میشه کرد باید صبر کرد و چشم به راه بود ...مواظب خودت باش هوا گرمه سعی کن زیاد بیرون نیای. _چشم ،تو هم مواظب خودت باش. کاری نداری؟ جواد: نه عزیزم تا جمعه به امید دیدار _به امید دیدار مدتی نگذشت که در اتاق باز شد و معصومه سرشو داخل اتاق کرد معصومه:سلام _ سلام ..امتحان خوب بود؟ معصومه:به لطف بچه ها عالی .. _افرین به دوستات معصومه:مامان میگه بیا ناهار بخوریم _ فعلا اشتها ندارم،یه کم کار دارم میخوام به کارام برسم معصومه : باشه با رفتن معصومه اول رفتم وضو گرفتم و نمازمو خوندم بعد دوباره شروع کردم به خوندن ادامه کتاب توهم بی خدایی ... ـــــــــــ . . 🔰"مجموعه‌المنقذالعالمے،نجات‌بخش‌جهانے" @taghvim_nikan