❤️این آخوند آشنا نیست؟! طلبه آذری دل همه مان را سوزاند. همسرش درحالیکه دوقلو باردار بود مبتلا به کرونا می شود و از دنیا می رود و او حتا اجازه نداد اشکش مقابل بیماران سرازیر شود تا نکند جهادخدمتش ناتمام بماند. روزها در بیمارستانی که همسرش بستری بود به بیماران کرونائی خدمت می کرد و هرازگاهی از گوشه درب اتاق، همسرش را نظاره می کرد و زیرلب برایش ذکر میگفت و دعا می خواند. ❤️اما این آخوند آذری آشنا نیست؟ آشناست. او همانست که ابتدای امسال در میان آب بود و پیرمرد اهل سنت سیل زده را بر دوش می کشید. شعر میخواند و ذکر می گرفت و گل های تلنبار شده در خانه عروس و داماد لر را جمع می کرد. ❤️به یاد آوردید؟ آشناست. این آخوند همانست که وقتی دختر خانم در حلقه اراذل گرفتار شده بود تاب نیاورد و رگ غیرتش را مقابل تیغ قمه اوباش قرار داد تا ناموس مردم امان یابد. ❤️در رفتارش دقیق شوید. او همانست که سه ماه خانواده را تنها گذاشت و در یکی از روستاهای سرپل ذهاب برای اهل حق کارگری کرد و خانه ساخت. ❤️اشک امروزش نیز آشنست. او همانست که وقتی رنج کودک دیالیزی و پدر غمینش را دید اشکش سراریز شد و بی تعلل برای اهدای کلیه اش اقدام کرد و هیچ نخواست. این طلبه از دسته همان طلابی است که هرچه از محرم و نامحرم شنید و طعنه خورد، حتا سربلند نکرد تا از خود دفاع کند. ❤️این طلبه آشناست. طلبه جوان ما آینه بسیاری است؛ این طلبه نماد است و نشانه. نماد آنها که دیده ایم و ندیده ایم. دیده ایم و گذر کرده ایم. آنها که هم خاک زلزله زده ها را خوردند و هم آب سیل زده ها را و هم غصه رنج کشیده ها را. امروز نیز انبان علمی شان را پشت درب