🔷خانم جوان و بی حجابی بود موقع رد شدن ازخیابون انقد به خودش رسیده بوده ، حواس راننده پرت میشه و میزنه بهش.. در جا تموم‌ کرد... رفت اون دنیا برای بررسی اعمالش.. سر قبرش میخاستن تلقین بخونن پارچه گرفتن روی قبر.. گفتن یکی از محارمش بیاد.. خنده ام گرفت بغلیم گفت چرا میخندی؟ گفتم تا زنده بود کسی غیرت نداشت اینو بپوشونه .. محرمی نداشت جمعش کنه.. حالا که مُرده پرده گرفتن و دنبال محرم هستن براش.. اومد تلقین بخونه.. گفت اسمع افهم.. دوباره خندم گرفت.. گفت چته امروز؟ چرا میخندی؟ گفتم یه عمر بهش گفتن خدا و قیامتی هست ، حساب و کتابی هست ، اینجور بی نگرد ،نمازت بخون.. نفهمید‌‌.. حالا که مُرده اومدن میگم بفهم خدایی هست و حساب و کتابی هست و.... چه دیر اومدن برای اصلاحش .. ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr