َ الْكَاذِبِينَ. نادانی و هواپرستی؛ عوامل اصلی فتنه‌های اجتماعی بلا و فتنه عظیمی که در عالم اسلام اتفاق افتاد، دو عامل داشت؛ نادانی و هواپرستی. در فتنه‌های اجتماعی دست‌کم یکی از این دو عامل، عامل اصلی است؛ یا کسانی نمی‌دانستند که راه چیست و فریب خوردند یا کسانی می‌دانستند اما به خاطر دلخواه‌شان حق را پایمال کردند. نمونه‌های مختلفی از این جریان در طول 1400سال تا کنون اتفاق افتاده است. سنت امتحان، ‌سنت الهی در این عالم است و چیزی شبیه این در انقلاب ما نیز اتفاق افتاد؛ کسانی زیر سایه امام رشد کردند، بزرگ شدند، مقام، محبوبیت یا منافع مادی پیدا کردند، اما بعد امتحان خوبی ندادند. خداوند متعال به جامعه ما لطف کرد و رهبری به ما داد که بتواند این جامعه را مدیریت کند، به‌گونه‌ای که از هم نپاشد، دستاوردهای انقلاب باقی بماند و در شرایط موجود در حد امکان رشد کند. در طول تاریخ نیز جایی را سراغ نداریم که پیامبر یا رهبر حقی، بنیان جامعه صالحی را گذاشته باشد و همه افراد و پیروانش تا آخر سالم بمانند و کاملا راه او را ادامه بدهند. هر جا هدایتی بوده است، انحرافاتی نیز پیرامونش پیدا شده است. این لازمه سنت الهی در آفرینش انسان در این عالم است تا زمینه امتحان فراهم بشود. فتنه و امتحان سنتی ثابت است و تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. اصلا پیدایش و زندگی انسان در این عالم برای این است که شرایط متضادی به وجود بیاید تا افراد تصمیم بگیرند و انتخاب کنند؛ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ.[2] نسل آینده و خطر فراموش کردن انقلاب و اهداف آن در چهل سال اول، آن اخلاص، مدیریت و ویژگی‌های شایسته امام و جانشین شایسته ایشان باعث شد که این انقلاب شکست نخورد و دستاوردهایش از بین نرود و نسل بعدی هم که سر کار می‌آیند از نسل گذشته بیگانه نشوند. این مسئله بسیار مهم است. این‌که مقام معظم رهبری در بسیاری از فرمایشات‌شان بر این مسئله تأکید می‌کنند که جوان‌های آینده ما مایه امیدند، ما به آن‌ها امید داریم و آینده بهتر خواهد شد، برای دفع این احتمال است که هر جا انقلابی واقع شده، پس از دو نسل، رهبران جدید با انگیزه‌های جدید و شرایط اجتماعی خاصی آمده‌اند و فراموش کرده‌اند که هدف از انقلاب چه بوده است. گاهی زبان‌شان باز می‌شود و نه تنها قدردانی نمی‌کنند، بلکه انتقاد نیز می‌کنند و می‌گویند امام تندروی کرد؛ اگر با شاه نیز مذاکره کرده بود، این همه کشته نمی‌دادیم، اگر دولت اسلامی در ابتدای پیروزی انقلاب با آمریکا کنار آمده بود و سفارتخانه آمریکا را تصرف نمی‌کردیم، این همه مشکلات نداشتیم. گاهی این سخنان در کلاس‌های دانشگاه گفته می‌شود و البته این دغدغه وجود دارد کم‌کم موج این شبهات به توده مردم نیز سرایت کند. فرزندان ما که اکنون کودکانی دبستانی هستند، پس از آن‌که بزرگ شدند و به سن ازدواج رسیدند، وقتی با مشکلاتی در زندگی روبه‌رو می‌شوند، می‌گویند: چه شد؟ چرا این طور شده است؟ چرا ما مثل فلانی‌ها نیستیم؟! آیا نمی‌شد کاری کنیم که این همه گرفتاری، گرانی و تورم نباشد؟ شاید رهبران انقلاب بلد نبودند؟! اصلا ارزش انقلاب و هدف از آن فراموش می‌شود. شبهه است و شیطان نیز بیکار ننشسته است و خداوند تا روز قیامت به او برای وسوسه مهلت داده‌ است. یکی از تفاوت‌های اساسی چهل سال اول با دوم، این است که ما نسبت به تبیین ارزش‌های اسلامی و مبانی اعتقادی انقلاب برای نسل آینده مسئولیت داریم. در آن زمان کلام امام برای همه حجت بود و وقتی می‌گفتند: امام چیزی را فرموده است، دیگر کسی چیزی نمی‌گفت؛ حتی کسانی‌که ته دلشان به سخنان امام باور نداشتند نیز جرأت نمی‌کردند که مخالفت کنند. خداوند آن چنان محبوبیتی به امام داده بود که همه دل‌ها تسلیم او بود و حتی شیاطینی که مخالف او بودند، منافقانه موافقت می‌کردند. اما نسل آینده را چه کسی، براساس چه اعتقادات، فکر و مبانی‌ای تربیت خواهد کرد؟ چه کسی به شبهه‌هایی که به وسیله انبوه رسانه‌های شیطانی پیوسته در حال تزریق به جوانان ماست، پاسخ خواهد داد؟ آیا جوانانی که فردا کارها را بر عهده می‌گیرند، مثل انقلابیان زمان امام هستند؟! آیا مثل آن نوجوان هستند که نارنجک به خود بست و به زیر تانک رفت؟! یا این‌که با هزار آرزوی مادی سرکار می‌آیند و اگر به آن‌ها نرسند دیگر علاقه‌ای برای کار ندارند؟! ما در چهل سال دوم وظیفه‌ای داریم که در چهل سال اول نداشتیم. خداوند به امام(ره) موقعیتی داده بود که فرمان و سخن ایشان برای همه حجت بود. اگر کسانی هم ته دل باور نمی‌کردند جرأت مخالفت نداشتند. مگر مسئول رسمی دولت می‌توانست خلاف سخن امام حرف بزند؟! اگر امام چیزی می‌فرمود، همان فصل الخطاب بود، اما امروز این طور نیست. امروز در گوشه و کنار، حتی در جاهایی که هیچ انتظار نمی‌رود، درباره رهبر و درباره اصل نظام و مبانی فکری و اعتقادی نظام سؤالاتی مطرح می‌شود. کسانی به صورت