چقدر کتاب نوشتهایم، چقدر کلاس تشکیل دادهایم و چه برنامهای برای مقابله با آنها داریم؟! در آن زمان در کشور شیعی ما کسی به این آسانیها درباره امامت شک نمیکرد، ولی امام احساس خطر کرد و مدتی با بزرگانی دیگر عبقات الانوار را مورد بحث قرار دادند، ما امروز صدها برابر آن روز با شبهات مواجه هستیم و در همه چیز از اصل اعتقاد به خدا تا امام زمان و ولایت فقیه شبهه وارد میکنند، چقدر در این زمینه کار میکنیم و چقدر احساس مسئولیت میکنیم؟ البته اولین تکلیف گردن ماست، ولی دیگران هم باید کمک و مطالبه کنند.
مبارزه با منافقان؛ وظیفه دوم نخبگان در گام دوم انقلاب
وظیفه دوم مبارزه با هواپرستان است؛ کسانی که دنبال فرصت هستند تا جیبشان را پر کنند، دنبال مقامی هستند تا به مقامی برسند؛ حتی گاهی به اسم انقلابیگری و پیروی خط امام نیز کار میکنند و تا زندگیشان میچرخد، انقلابی هستند، اما همینکه میبیینند منافعشان در خطر است، یواش یواش کنار میکشند. اینها دشمنان پشتپرده و منافقان این زمان هستند. البته لزومی ندارد که فریاد بزنیم که چه کسی اینطور است. خداوند نیز خطاب به پیغمبرش میفرماید: اگر میخواستیم منافقین را به تو معرفی میکردیم، ولی معرفی نمیکنیم؛ وَلَوْ نَشَاء لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَاهُمْ[3] اگر کسی بگوید در محله و خانه پیغمبر نیز منافقان بودند و دستاندر کار بودند، خیلی نباید تعجب کرد. این سنت الهی برای امتحان است، اما باید سران فتنه و پشت پردهها را شناخت. باید کسانی را که سر و سری با آمریکا و انگلیس دارند، شناخت و در عمل با آنها مواجهه کرد و نگذاشت پیش بیاید؛ البته این کار باید از راه معقول انجام بگیرد، اینکه انسان داد بزند و در جامعه ایجاد اختلاف و تشنج کند، درست نیست. باید از راه معقول و خاموش با دشمنان مبارزه کرد. اینکه فریاد بزنیم که فلانی ضدانقلاب یا چنان است، مشکلی را حل نمیکند؛ عوام همه چیز را درست نمیفهمند و منافقان شواهدی را درست میکنند و اختلاف ایجاد میشود. شیطان نیز همین اختلاف را میخواهد و وضع بدتر میشود. مؤمنان باید بدانند که چه وظیفهای در مقابل منافقان دارند و اجازه ندهند که زمینه برای پیشرفت آنها فراهم بشود؛ البته بدون اینکه سر و صدایی ایجاد کنند و فریاد بزنند و پردهدری کنند. در جای خودش نیز بیسر و صدا حرفشان را بزنند، رفتار مناسب از خود نشان بدهند، رأیشان را بدهند و نگذارند آنها پیش بیفتند.
وقتی امثال بنیصدر نزد امام میرفتند، امام آنها را رد نمیکرد، حتی وقتی بنیصدر رأی آورد، امام حکم او را امضا کرد. مصالح اجتماعی اقتضا نمیکند که پردهدری کنند! امام(ره) در اواخر عمر خود نیز فرمود: من از ابتدا به اینکه فلان شخص قائم مقام باشد معتقد نبودم، ولی همانطور که میدانید در طول چندین سال اظهار نکرد؛ زیرا ایجاد اختلاف میشد و کسانی بهانه درمیآوردند و اصل انقلاب سست میشد. ما باید این مسایل را یاد بگیریم و در مسائل اجتماعی سیاسی راهی مؤثر را پیدا کنیم که کمخطرتر و کم هزینهتر باشد. با سخنان منطقی، آرام و مؤدبانه کارمان را بکنیم و دیگران را روشن کنیم تا هم رفع جهل شود، هم با راه شیطان و خودپرستی و هواپرستی مبارزه شود.
در چهل سال دوم این دو کار را باید با جدیت دنبال کنیم وگرنه به حسب اسباب ظاهری این خطر وجود دارد که انقلاب ما با همه دستاورهای عظیمش رو به افول برود. از بیان این مسئله تعجب نکنید! در زمان امام صادق و امام کاظم سلاماللهعلیهما نیز وضعیت به گونهای نبود که ائمه بتوانند حتی نزد خویشان و مسلمانهایی که به ایشان نزدیک بودند به صراحت درباره حکامی که بر مسند قدرت بودند، سخن بگویند. امام صادقعلیهالسلام را شبانه با سربرهنه از مدینه به بغداد نزد منصور دوانقیلعنهالله بردند، وقتی او به حضرت گفت که شما چنین و چنان کردید، حضرت فرمود: خلاف به اطلاع شما رساندهاند. به صراحت نگفت که من آمدهام با تو مبارزه کنم و تو غاصبی و باید چنین و چنان کنی! بنیعباس همان کسانی بودند که به عنوان حمایت از اهلبیت به قدرت رسیده و بنی امیه را شکست داده بودند. حتی گفتهاند که عامل پیروزی بنیعباس بر بنیامیه حمایت از اهلبیت بود، اما همین بنیعباس امام صادق را نیمه شب از مدینه به طرف بغداد بردند و حضرت علم مبارزه با آنها را برنیفراشت. ما باید شرایط را بسنجیم و در هر زمانی سعی کنیم از راهی که بهتر است، استفاده کنیم و حق را پیش ببریم؛ گاهی باید این کار را علنی و آشکارا انجام داد، گاهی باید شمشیر را از رو بست، گاهی نیز باید تقیه کرد. تقیه نیز فقط این نیست که انسان در مقابل کفار عقیده خود را پنهان کند یا فلان رفتار را داشته باشد، تقیه در مسائل سیاسی اجتماعی نیز وجود دارد. هر جا که امر بین دو واجب که خطر یکی بیشتر است دایر میشود، باید خطر کمتر را انتخاب کرد. هر جا که امر بین دو چیز که یکی او