من که هر شام وسحر پر سش حال تو کنم چه شود گر نظری سیر" جمال تو کنم ای شفای دل غمدیده غبار غم تو پاک از این آینه کی گرد ملال تو کنم؟ بی خود از خود شدم آنقدر که در فصل بهار گل اگر خنده کند گریه به حال تو کنم دوست دارم که شوم قطره اشکی شاید هاشمی طلعت من، تکیه به خال تو کنم! دوست دارم که شود هستی من یکسره چشم به امیدی که تماشای جمال تو کنم گرچه پر سوخته ام من، به خدا خواسته ام که طواف حرم کعبه به بال تو کنم ای به تو صیف تو سی پاره ی قرآن گویا من بی مایه کجا وصف جمال تو کنم؟؟