روزى يك نفر نصرانى به امام باقر عليه السلام جسارت كرد و گفت : انت بقر؟ تو گاو هستى ؟ حضرت در جواب فرمود: انا باقر. اسم من باقر است . نصرانى گفت : تو پسر زنى آشپز هستى . امام فرمود: آشپزى شغل مادرم است . نصرانى : تو پسر كنيز سياهرنگ و بدزبان هستى . امام باقر: اگر اين لقبهايى كه به مادرم دادى راست است خدا او را بيامرزد. و اگر دروغ است خدا تو را بيامرزد. نصرانى وقتى اين اخلاق بزرگوارانه را از آن حضرت ديد تحت تاءثير قرار گرفت و مسلمان شد. 📙داستان های بحار الانوار جلد۵ https://eitaa.com/vaqf_hadi