💠خاطره روزه داری مخاطبان 👇👇 ۱۰ ساله بودم، روزه بودم فصل امتحانات خرداد ماه بود و امتحان ما بعد از ظهر😄 بعد از امتحان زود اومدم خونه مادر خونه نبود😢 روی گاز یه قابلمه لوبیا پلو بود که معلوم بود تازه دم شده 😍 از یخچال ماست آوردم و یه بشقاب بزرگ هم لوبیا پلو کشیدم و نشستم به خوردن ...😋 قاشق آخرو که گذاشتم توی دهان داداشم اومد تو آشپزخونه و فریاد زنان گفت مامااااان آبجی روزه شو خووووورد... 😁🙈 تازه یادم افتاد که روزه ام ، زدم زیر گریه 😭😭 مادرم اومد گفت یادت نبود روزه ای ...گفتم نه ...گفت اگه واقعا یادت نبوده اشکالی نداره و روزه ات درسته 😊 اولش خندیدم ولی بازم زدم زیر گریه و شروع کردم دویدن دنبال داداش 🏃 میگفتم چرا نزاشتی آب بخورم حالا خیلی تشنمه!😅😂 💠 این لحظات هزاران بار تقدیم شما باد😂😂 💠 دین و احکام رو از «شیخ شوخ» به زبون طنز یاد بگیر😁 🌱🌷{°طلبه عصر ظهور°}🌷🌱 @talabeasrezohoor1