⭕️ چنین اساتیدی در حوزه‌های علمیّه وجود دارند؟! 💠 در شبی از شبها که همه به خواب رفته بودند، طلبه‌ای حلقه‌ی درب منزل آخوند خراسانی را چندین بار کوبید؛ طولی نکشید که کسی درب را باز کرد. 🔸وقتی درب باز شد آن طلبه دید آقای آخوند خودش هست که شالی سفید بر سر بسته و قلمی بالای گوش راست خود گذارده است، آن شخص از تعجّب فراوان نتوانست چیزی بگوید! 🔹آخوند خراسانی فرمود: سلام علیکم، چه فرمایشی دارید؟ چه کمکی می‌توانم بکنم؟ طلبه جوان بعد از عذرخواهی از ایجاد این مزاحمت گفت: 🔸همسرم می‌خواسته وضع حمل کند و چون در نجف تنها هستم و منزل قابله را نمی‌دانم به منزل شما آمده‌ام تا کمک بگیرم و با کمال فروتنی خواهش کرد که مستخدم ایشان، او را به خانه قابله راهنمائی نماید. - آخوند فرمود: نه مستخدم نمی‌تواند بیاید، او الآن خواب است، من خودم می‌آیم. 🔹طلبه جوان اصرار کرد که مستخدم را بیدار کند، اما آقای آخوند به او فرمود وقت کار مستخدم به پایان رسیده و او تا ساعت معیّنی از شب باید کار کند و الآن وقت استراحت اوست، یک دقیقه تأمّل کنید، من خودم می‌آیم. 🔸اندکی بعد آخوند در حالی که عبائی به دوش انداخته و فانوسی به دست گرفته بود، از منزل بیرون آمد و همراه آن طلبه راهی دراز را طی کرد و از چندین کوچه و پس کوچه گذشت تا به منزل رسید. 🔹قابله را دم درب خواست و مشکل را برای او بازگو کرد و سپس به عنوان راهنما در حالی که فانوس را در دست داشت جلو افتاد و قابله را به منزل بیمار رسانید و آنگاه خود به منزل بازگشت و اندکی بعد مقداری پول و شکر و قند و پارچه برای او فرستاد. 🔸محصّل جوان می‌گوید بعد از آن شب من هر وقت چشمم به آن عالم متواضع می‌افتاد از شدّت خجالت سرم را پائین می‌انداختم؛ امّا این مرد بزرگ بیش از پیش به من محبّت می‌کرد و مثل این بود که اصلاً برای من کاری نکرده است. 📚 همراه با عالمان شیعه| حجره فقاهت 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 @talabegeeshgast