بهانه ای نداشتند ... چنانچه ما یک خدمت ناقابل از خودمان ، به انقلاب اسلامی قبل از پیروزی اش سراغ داشته باشیم نوشتن کتابهای تعلیمات دینی است. یعنی ما این را به عنوان یک خدمت انقلابی قبول داریم. اگر شما بدانید که برای نوشتن هر یک از این کتابها، چه فشارها بود و جنجالها و بازیها داشتیم با ساواک که اینها مرتب میگفتند آقا این تکه اش را بزن، آن قطعه اش را ببرید، که خود تاریخچه اینکه ما این چند سال با چه زحماتی این کتاب را هم بیرون میدادیم، مفصل است تا توانستیم که این کتابها را دربیاوریم ولی پاسخ صریحی که ما دادیم، این است که: شما از بسم الله کتاب تا آخر کتاب را مطالعه کنید، اگر یک جمله توانستید توی آن پیدا کنید که آن هم نه مستقیم بلکه غیرمستقیم، به نفع دستگاه مطلبی را داشته باشد. اما در کتاب که بگردید، میبینید که چقدر بحث جهاد و نهضت و مبارزه و مسئله ائمه آمده است. بنابراین ما این کتاب را با نقشه بسیار دقیق میکشیدیم و تمام نیروهایمان را هم بسیج میکردیم، که بتوانیم آن کتاب را بنویسیم و اتفاقاً معلمین انقلابی ما در مدارس، دعا میکردند که ما میخواهیم حرفهایی را در مدرسه بزنیم (در زمان انقلاب)، اما بهانه ای نداریم، ولی این کتاب تعلیمات دینی در دست ما گذارده میشود و بر اساس آن تدریس خودمان را میکنیم. فی المثل: شما در کتاب نوشته اید: توحید یعنی نفی همه طاغوتها و قدرتهای استبدادی و خودکامگی، توحید یعنی مبارزه با ابرقدرتها و... این معلم میگفت به مجرد اینکه ما کتاب را باز میکردیم، زمینه بحث را نیز می یافتیم و شروع به تدریس می کردیم و هر چه می خواستیم می گفتیم.