داستان ازدواج ملاصالح مازندرانی
قسمت آخر:
... پس مرحوم مجلسی، مجلسی بر پا کرد. دخترش آمنه بیگم را برای ملا محمدصالح عقد کرد.
چون شب عروسی ملا محمدصالح برقع از صورت عروس برداشت، به او نظر کرد. به جهت شکر خداوند به گوشه ای از اطاق رفته مشغول حمد الهی شد.
سپس مشغول مطالعه شد، که درسهایش را حاضر نماید. اتفاقاً مساله مشکلی بود که ملا صالح در آن مانده بود تا اینکه صبح شد بلند شد رفت به مسجد برای درس.
✍عروس کاغذی برداشت و آن مساله را کاملاً حل نموده و گذاشت میان کتاب.
ملا صالح وقتی از درس برگشت کتاب را باز کرد دید مساله بوسیله همسرش حل شده و از این جهت که همسرش عالمه است و این اندازه در فضل و دانش کامل است بسیار خوشحال شد.
به سجده شکر افتاد سه شبانه روز مشغول عبادت و شکر خدا بود.
در این سه شب عمل زفاف واقع نشد. ملا محمد تقی چون از قضیه اطلاع پیدا نمود به ملا محمد صالح فرمود: اگر این همسرت ایرادی دارد برای شما همسر دیگری پیدا کنم.
عرض کرد: چنین نیست! بلکه من به شکرانه این نعمت بزرگی که خداوند روزی من فرموده عهد کرده ام که قبل از زفاف سه شبانه روز مشغول شکر و عبادت خداوند شوم.
(فواید الرضویه، ص۵۴۴).
📚منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد۱.