امروز صبح هنگام عزیمت به سمت دانشگاه در مسیر فردی میانسال را سوار کردم. با ظاهر فقیرانه و کیسه همراهش معلوم بود کارگر روزمزد است و عازم یافتن کاری و کسب روزی حلال. با لهجه شیرین آذری سلام و صبح بخیر گفت و تشکر کرد و گفت تا ایستگاه اتوبوس سر شهرک قدس مزاحم میشود. گفتم شما مراحمی و من مسیرم هست. کمی گذشت، گفت ببخشید مزاحم شدم ولی کمتر کسی منو سوار میکنه. چند روز پیش دو تا جوان سوارم کردند و در مسیر به آقای رئیسی توهین کردند. گفتم آقا نگه‌دار من پیاده میشم. گفتند چی شد؟ مگه رئیسی فامیلت بود؟ گفتم نه، چه فامیلی؟! من آذری ام و او مشهدی. ما میفهمیم کی برامون کار میکنه و زحمت میکشه. بهش گفتم آفرین شما خیلی بصیرت داری. گفت ای آقا! بصیرت نمی خواد. یه رئیس جمهور داشتیم به زور از تهران میومد بیرون. و این رئیس جمهور برای مردم آروم و قرار نداشت. درسته گرونیه و خیلی اذیت میشیم ولی میفهمیم کی خادم مردمه و کی خائن. موقع پیاده شدن گفت ببخشید من چون دیابت دارم و پاهام زخمه نمیتونم زیاد پیاده برم و مزاحم شما شدم. وقتی رفت از خودم خجالت کشیدم. خیلی از ماها عناوین دکتر و مهندس و ... را یدک میکشیم و درآمدمون هم خیلی بیشتر از این بنده خداس، ولی افسوس که ذره ای از معرفت و بصیرت امثال این مرد زحمت کش رو نداریم. کسی که شغل ثابت، درآمد مشخص و خودرو نداره، بیماری مزمن هم داره و شاید مستأجر هم باشه، اینقدر فهیم و بصیر! برای چندمین بار ثابت شد که بصیرت به مدرک نیست. @tallangoraneh