ترسیم و چگونگی دفن شهیدان کربلا
از سید نعمت الله جزایری به نقل از عبدالله اسدی روایتی در مورد دفن شهدای کربلا نقل شده که خلاصه آن را در اینجا می آوریم.
هنگامی که امام حسین علیه السلام و یارانش به شهادت رسیدند عمر سعد بر کشته های سپاه خود نماز خواند و آنها را به خاک سپرد و پیکرهای پاک شهیدان را همان گونه که به شهادت رسیده بودند روی خاک ها گذاشت و سپس اهلبیت امام حسین علیه السلام را به عنوان اسیر به سوی کوفه حرکت داد.
نزدیک نهر علقمه طابقه بنی اسد (در روستائی) زندگی می کردند زنان بنی اسد به قتلگاه آمدند و بدنهای پاره پاره شهداء را دیدند که گوئی تازه شهید شده بودند خون تازه از پیکر مطهر آنها بیرون می آمد بسیار تعجب کردند نزد مردان خود رفته و آنچه دیده بودند بازگو نمودند سپس به آنها گفتند: شما در پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمومنان علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها چه عذری دارید که فرزندان آنها را یاری نکردید و از حریم آنها با نیزه یا شمشیر یا تیر دفاع ننمودید؟
مردان بنی اسد گفتند: ما از بنی امیه می ترسیم ولی چه کنیم اکنون پشیمانیم که چرا از آل رسول حمایت ننمودیم.
زنها گفتند: اکنون که از سعادت حمایت از آل رسول صلی الله علیه و آله محروم شدید برخیزید بروید و این پیکرهای پاک را دفن کنید تا لااقل ننگ یاری نکردن از آل رسول صلی الله علیه و آله از شما برطرف گردد.
مردان بنی اسدگفتند: ما این پیشنهاد را می پذیریم برخاستند و به بیل و کلنگ به سوی قتلگاه روانه شدند نخست تصمیم داشتند پیکر مطهر امام حسین علیه السلام را دفن نمایند ولی پیکر او و سایر شهدا را که سر در بدن نداشتند نشناختند حیران بودند که چه کنند ناگاه دیدند سوار ناشناسی نزد آنها آمد و به آنها گفت: برای چه اینجا آمده اید گفتند: برای دفن این اجساد مطهر آمده ایم ولی بدنها را نمی شناسیم.
همینکه آن سوار (که امام سجاد علیه السلام بود) این جمله را شنید با صدای بلند گریه کرد و فریاد زد
وا اَباهُ وا اَبا عَبدِاللهِ لَیتَکَ حاضِراَ وَ تَرانی اَسیراً ذَلیلاً
آه پدرم آه ای ابا عبدالله ای کاش در اینجا حاضر بودی و می دیدی که مرا اسیر و خوار نمودند.
که ناگه از طرف قبله همچو باد صبا * سوار مهر لقائی بدور شد پیدا
به سر عمامه سبزی و لیک ژولیده * بسان چشم غزالان سیاه پوشیده
به عکس حضرت یعقوب ناله سر می کرد *** که او پسر پسر و این پدر پدر می کرد
سپس به آنها فرمود: من شما را راهنمائی می کنم از اسب پیاده شد و کنار پیکرهای پاره پاره عبور می کرد ناگهان نگاهش به جسد مطهر حسین علیه السلام افتاد آن را در آغوش گرفت و با چشمی گریان و حالی غمبار گفت:
یا اَبَتاهُ! بِقَتلِکَ قَرَّت عُیُونُ الشّامِّیینَ، یا اَبَتاهُ بِقَتلِکَ فَرِحَت بَنُو اُمَیَّهَ، یا اَبَتاهُ بَعدَکَ طالَ حُزنُنا
ای بابا! با کشته شدن تو چشم مردم شام روشن شده و بنی امیه شاد شدند ای بابا بعد از تو غم و اندوه ما بسیار طولانی خواهد بود.
سپس اندکی به کنار پیکر آن حضرت رفت و اندکی خاک آنجا را برداشت قبر آماده ای پیدا شد خودش بدن پاره پاره پدر را در میان آن قبر گذاشت.(1)
سپس بیرون آمد و همه پیکرهای شهیدان را معرفی کرد و به کمک بنی اسد به خاک سپردند.
1- در بعضی روایات آمده: امام سجاد علیه السلام از بنی اسد حصیری طلبید اعضاء پدر را در میان حصیر گذاشت و خواست در میان قبر بگذارد دو دست شبیه دستهای رسول خدا صلی الله علیه و آله پیدا شد و آن بدن را گرفت و در قبر گذاشت.
(کبریت الاحمر)
سوگنامه آل محمد، اشتهاردی