📆 1403.7.3 پدرم را خدا بیامرزد مرد سنگ و زغال و آهن بود سال‌های دراز عمرش را کارگر بود، اهل معدن بود از میان زغال‌ها در کوه عصرها رو سفید برمی‌گشت سربلند از نبرد با صخره او که خود قله‌ای فروتن بود پابه‌پای زغال‌ها می‌سوخت سرخ می‌شد، دوباره کُک می‌شد کوره‌ای بود، شعله‌ور در خود کوره‌ای که همیشه روشن بود بارهایی که نانش آجر شد از زمین و زمان گلایه نکرد دردهایش یکی دوتا که نبود دردهایش، هزار خرمن بود از دلِ کوه‌های پابرجا از درون مخوف تونل‌ها هفت‌خوان را گذشت و نان آورد پدرم که خودش تهمتن بود! 🖤 حادثه غم‌انگیز تسلیت باد 〰️〰️〰️〰️〰️ ▪️لطفاً با دوستانتان به اشتراک بگذارید. 🆔 @tarahomiasl