آهنگ { آتش سودا } با صدای: محمدرضا شجریان گر درون سوخته‌ای با تو برآرد نفسی چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی ای که انصاف دل سوختگان می‌ندهی خود چنین روی نبایست نمودن به کسی روزی اندر قدمت افتم و گر سر برود به ز من در سر این واقعه رفتند بسی دامن دوست به دنیا نتوان داد از دست حیف باشد که دهی دامن گوهر به خسی تا به امروز مرا در سخن این سوز نبود که گرفتار نبودم به کمند هوسی .................................................... تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی تا کی ای ناله زار از جگرم برخیزی تا کی ای چشمه سیماب که در چشم منی از غم دوست به روی چو زرم برخیزی یک زمان دیده من ره به سوی خواب برد ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی ای دل از بهر چه خونابه شدی در بر من زود باشد که تو نیز از نظرم برخیزی به چه دانش زنی ای مرغ سحر نوبت روز که نه هر صبح به آه سحرم برخیزی ای غم از همنفسی تو ملالم بگرفت هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی ✦¤✦༻‌{ترانه سرا}༺‌‌‌✦¤✦ 🎼 @taranesara_net