روزی پیرمردی نامه ای به پسرش که در زندان بود نوشت:
پسرم امسال نمی توانم زمین را شخم بزنم، چون تو نیستی و من هم توانش را ندارم.
پسر در جواب نامه پدر نوشت:
پدر، حتی فکر شخم زدن زمین را هم نکن، چون من پول هایی که دزدیده ام را آنجا دفن کرده ام .
پلیس ها که نامه پسر را خوانده بودند، تمام زمین را کندند اما چیزی پیدا نکردند.
پسر نامه دیگری برای پدرش نوشت و گفت:
پدرجان، این تنها کاری بود که توانستم برایت انجام دهم ،
زمین ات آماده است !
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@tarfand_life
لطفـــا فقــط فــورواد کنیــد ⏭
کپی ممنوع⛔️