🌷شهید محمد ابراهیمی
🌷متولد ۱۳۴۶ بادرود
محمد آمد پیش مادر. مادر نگاهش به صورت محمد افتاد و بی اختیار لبخند زد و گفت: « چه قدر صورتت آفتاب سوخته شده.»
محمد دستی به صورتش کشید و گفت: «قربان مادر مهربانم بروم. اگر من چیزی بگویم شما گوش می دهی و قول هم می دهی که غصه نخوری.»
مادر سرش را تکان داد و محمد را نگاه کرد. محمد سرش را انداخت پایین و با دستش پرزهای قالی را جابه جا کرد و گفت: «من این بار که بروم، شهید می شوم، حلالم کن.»
وقتی تعجب مادر را دید، گفت: «خواب دیدم که برای پیروزی در عملیاتمان، به #آقا_علی_عباس(ع) (امام زاده آقا علی عباس) متوسل شده ام؛ خیلی از رزمنده ها بودند. اطراف امام زاده فانوس هایی بود، ناگهان صدای ایشان بلند شد که گفتند، هر کس فانوس ها را روشن کند، شهید می شود. چهارده نفر از بچه ها فانوس را روشن کردند که من هم یکی از آن ها بودم. مادر حلالم کن.»
⬅زندگینامه زیبای شهید در لینک زیر:
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5737/7214/88641/%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%DB%8C%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4%22%D8%B3%22-%DA%86%D8%B4%D9%85-%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF!
کانال خبری طرق رود رسانه
@targhrood