🍃بنده متواضع خدا
من از کبر میترسم.
وای اگر روزی بفهمم گرفتار تکبّر بودهام و خودم نمیفهمیدم.
هر چه در میان گناهان میگردم
خطرناکتر از کبر پیدا نمیکنم.
تو گناهی بزرگتر از کبر سراغ داری؟
من از کبر میترسم
گناهی که شیطان به آن آلوده شد
و از درگاه الهی رانده شد.
سجدههای طولانی و عبادتهای شش هزار سالهاش
هیچ فایدهای به حالش نبخشید.
من از کبر میترسم.
وقتی که یک ذرّهاش میآید
سیر انسان رو به بهشت را
به سوی جهنّم تغییر میدهد.
متکبّر، نجاتبخشی ندارد
و خدا و فرشتهها همه با او دشمناند.
من از کبر میترسم.
متکبّر، خودش را ملاک حق و باطل میداند.
دلخواه او هر چه باشد، حق است
و آنچه دوست ندارد، میشود باطل.
کیست که این گونه حق و باطل را بشناسد و راه نجات را بیابد؟
من از کبر میترسم.
باید کسی با من دوست شود
که در وجودش به اندازۀ ذرّۀ غباری، تکبّر نباشد.
جز تو کسی را نمیشناسم.
آقا! خدا با متکبّر، سرِ جنگ دارد.
من از جنگ با خدا میترسم.
بیا با من دوست شو تا هیچ گاه خیال خودبزرگبینی به سرم نیفتد.
کاش همین امشب میگفتی که آیا با من دوست میشوی یا نه؟
شبت بخیر بندۀ متواضع خدا!
🌙✨💫