🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_چهارم
باحالت عصبی رفتم پشت میزم نشستم شروع کردم طرح کردن سوالهای مصاحبه ی فردا...
۱_خودتون را معرفی کنید...
یعنی واقعا چطوری میخواد خودش رو معرفی کنه؟؟؟اصلا چی می تونه بگه!
۲_از گذشتتون بگید از تفکرتون...
چه توقعی میشه داشت! اصلا این آدمها فکر هم می کنند که تفکر داشته باشند! ناگفته پیداست تفکر کشت و کشتار...خون و خونریزی...تفکر کنیز و برده فروشی....
آخه خدای من این چه سوالیه من میخوام بپرسم؟
۳_چی شد از سوریه سر درآوردید؟انگیزتون چی بود؟
انگیزه ...
انگیزه...
انگیزه...
داشتم با خودم فکر میکردم واقعا انگیزه امثال این زن ها چیه؟چه چیزی اونها را به چنین سمت و سویی می کشونه؟؟؟
در همین حین فرزانه که همون خانم َاَمجدمون هست با یک آب و تابی گفت نگاه کن چه مقاله ایی برات پیدا کردم با خوندنش کلی می تونی راجع به زنهای جهاد نکاح شناخت پیدا کنی خیلی کمکت می کنه...
بعد هم با یک لبخند ملیح به من گفت سخت نگیر به نظر من که چنین مصاحبه ای خیلی هم جذابه....
نیم نگاهی کردم و گفتم زحمتت فرزانه جان برام بخونش....
شروع کرد ... نقش زنان در داعش تنها به جهاد نکاح محدود نمی شوداز ارائه کمک های لجستیکی و انتقال مخفیانه و قاچاق عناصر گروه از جایی به جای دیگر گرفته تا گردان الخنساکه به زنان تک تیرانداز داعشی مشهور است که در ساخت کمربند های انتحاری و انواع بمب ها بسیار زبده اند...
یکدفعه برگشت گفت خداوکیلی از جهاد نکاح بگذریم هیجان انگیز نیست تک تیرانداز! کلی هورمون دوپامین رو توی بدن آدم بالا میبره...
بعد ادامه داد وای فکر کن برای هر جابه جایی خودرو بمب گذاری شده بیست هزار دلار بهشون میدن راستی بیست هزار دلار به پول خودمون چقدر میشه؟؟؟
و بدون اینکه منتظر جواب من بشه گفت حالا جالبه اینجا نوشته بیشتر عملیاتهای انتحاری توی کشورهای اروپایی توسط چنین زن هایی انجام میشه! نه دیگه خوشم نیومد زن چه شه به انتحار! واقعا عقل نباشد جان در عذاب است... میگم فردا میری خیلی مواظب خودت باش جدی میگما!
گفتم فرزانه می تونی یه مقاله رو بدون نظر دادن بخونی؟؟؟
گفت بله چشم ! نوشته که این گردان یک ماموریت مهم دیگه ایی هم دارن... کارشون وصل کردن بُوَد نِی فصل کردن...ماموریت مهم ماورای وظایف گفته شده کتیبه الخنسا یافتن همسرانی برای عناصر و سر کردگان گروه بوده و این انتخاب به طرف مقابل تحمیل می شه و فرد منتخب باید به این ازدواج تن بده!!! آقا الان این کجاش جهادِ این که تحمیلی و زوره...
گفتم فرزانه می دونی تو نمی تونی! یعنی هر چقدر هم سعی کنی نمی تونی متمرکز یک مطلب رو بخونی !
حق داره آقای جلالی مصاحبه رو به تو نسپاره طرف یک کلمه حرف بزنه تو یه منبر براش حرف میزنی...
با اخم بهم نگاه کرد و گفت باش بیا اصلا خودت بخون...