|⇦• و توسل ویژۀ شهادت حضرتِ امام صادق علیه السلام ای فروغت تافته در سینه ها روشن از تصویر تو آیینه ها تا تو هستی پیشوای مذهبم ذکر حق آنی نیفتد از لبم ذره ای از نور خورشیدِ توام هرچه ام در معرضِ دیدِ توام مذهبم را بر مذاهب برتری ست ایده و مشی و مرامم جعفری ست کیستم؟ نه شافعی ، نه حنبلی نیستم جز پیرو آل علی .. گفتنِ یک یا علی به صدق و ارادت بِه بُوَد از صد هزار سال عبادت *هر کی میتونه با تمام وجود اسم امیرالمومنین رو ببره مثه اون خانمی که صدا میزد اهل مدینه : گر همه باشید خصم جان او من به جان باشم بلا گردانِ او من امیرالمومنین می دانمش پیشوای مسلمین می خوانمش هر چه آید پیش زهرا و علی ست اول و آخر کلامش یا علی ست ـــــــــــــــــ عشقِ منو تو چه ماجرایی دارد این قصه چه شاهی و گدایی دارد من بین و صفا و مروه هم میگویم ایوان نجف عجب صفایی دارد ـــــــــــــــــ باید که تو را حضرت منان بنویسد در حد قلم نیست که قرآن بنویسد هر دستِ گدایی که به سویِ تو دراز است مفهون قنوتی ست که در بینِ نمازست سمتِ حرم توست دم باز روانه ای تیر غمت را دلِ عشاق نشانه ایوان دلم خاک ، طلایی بده مولا قدری به منه خسته بهایی بده مولا آن چیز که در حج و طواف است ؟ نشانه ست مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست تکفیر نما عقربۀ قبله نما را چون اوست که سمتِ تو نشان داده خدا را احمد به خدا غیرِ علی یار نمی خواست پیغمبرِ ما همسفرِ غار نمی خواست رفتند به بیراهه و خوردند به بن بست تا بوده علی بوده و تا هست علی هست شاعر : گرچه در خاک رفت پیکرِ تو دیگر از تن جدا نشد سرِ تو دود و آتش ز خانه ات برخاست اما ، پشت در جان نداد همسرِ تو *امام صادق فرمود خدا رحمت کنه اونایی که برا مادرِ ما بلند بلند گریه میکنن .. گفتن اقا چرا؟! فرمود آخه مادرِ ما رو جوان مرگش کردن ..* رنگ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت وقت افتادنِ او ایل و تباری افتاد انقدر ضربۀ پا خورد به در تا که شکست آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد بعد یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم فضۀ خادمه آخر به چه کاری افتاد خواست تا زود خودش را برساند به علی پی این خواستنِ خود دو سه باری افتاد ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند به رویِ مسجدیان گرد و غباری افتاد غیرتِ معجرِ او دست علی را واکرد همه دیدند سقیفه به چه خاری افتاد وقتِ برگشت به خانه همه جا خونی بود چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد شاعر : علامۀ امینی تو مجلس نشسته بود ، منبری گفت آی مظلوم حسین .. دیدن رگایِ گردنِ امینی متورم شد ؛ بلند شد گفت چرا نمیگی آی مظلوم علی ؟!.. گفت علامه آخه هیچ کسی مثه امام حسین مظلوم نیست" امینی گفت با یه سند ثابت میکنم یعسوب‌ الدین عین الله از پسرشم مظوم تره .. میگه وقتی امینی سندش رو گفت همه عمامه برداشتند شروع کردن به غربتِ حضرت امیر گریه کردن .. امینی گفت سید ابن طاووس مینویسه : تو گودیِ قتلگاه تا رمق به بدنِ ابی عبدالله بود کسی متعرضِ خیام ابی عبدالله نشد .. یه وقت یه ولدالزنایی داد زد حسین زنده ای؟! .. ما داریم‌ میریم سمتِ خیمه هات ... دیدن به یه نیزۀ شکسته ای تکیه کرد گفت یا شیعه آل ابی سفیان اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید .. تا من زنده ام سراغِ زن و بچه ام نرید .. ولدالزنا به اسبش زد گفت حسین راست میگه ما عربیم ، برگردید .. امینی گفت اینجا اینجوری بود (اونایی کا اهلِ لطمه اید ) اما تو کوچۀ بنی هاشم .. دست انداخته بود به قلاب کمربند علی .. چهل نفر از یه طرف مادرِ ابی عبدالله از یه طرف .. چهل نفر حریف نشدن .. حرام زاده رو کرد به قنفذ ، گفت دستشُ کوتاه کن .. جلو امیرِ خیبر چنان با قلاف ... 🌹 @tarigh3