در بخشی از کتاب بازگشت از آسمان میخوانیم:
امروز مجدداً برادر بیگدلی همراه پسرش میثم به عیادتم آمد. در طول هفته عیادتکنندهام فقط داداش بوده و با امروز دو بار است که برادر بیگدلی به سراغم میآید. او گرفتاریاش زیاد است و در نبود سفیر عملاً او الان کار سفیر ایران در آلمان را بر عهده دارد. دیروز و امروز هم داداش زحمت کشید و حمامی روی تخت به جا آوردم! دیروز نصف بدن را و امروز نیم دیگر را شستوشو داد. اما هنوز غیر از دست راست و سر و صورت، مابقی بدن در نجاست پابرجا است. کار داداش مشکل است، هر روز باید مقداری غذا بردارد و ساعت نُه صبح از خانۀ ایران در کُلن خارج شود و با قطار خودش را ساعت دوازده و نیم به اینجا برساند و ساعت چهار عصر برگردد و شب به کُلن برسد. جداً مشکل است ولی همین آمدنش برای من خیلی میارزد.
اولاً به دلیل غذای حلال و سالم ایرانی و ثانیاً در مدتی که او هست در کارهایی که نمیتوانم از هیچ یک از کارکنان بیمارستان کمک بگیرم، از او کمک میگیرم. بهخصوص کاری مثل نجس شدن دستم (که باید منتظر بمانم تا او بیاید، آب بکشد) یا در چرخاندن تخت به سمت قبله برای نماز خواندن و اموری از این قبیل کمک کند؛ برای اینکه در اروپا مفهومی به نام آب کشیدن وجود ندارد. یک بار که به توماس گفتم آب بریز تا دستم را آب بکشم، از پارچ آب کوچکی که در دستش بود یک بار آب روی دستم ریخت، گفتم کافی است تا خواست از من دور شود، گفتم بیا و دوباره آب بریز. تعجب کرد اما آمد و ریخت، تا خواست بار دیگر دور شود، گفتم بار سوم هم بریز.
تنظیم:سرکار خانم فاطمه غفاری
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j