🗞
یک شعر طنز قمی از بایگانی روزنامه قم امروز
✏️دکتر علیرضا فولادی:
🔹️ با مرور ستون (آسمونغُرِّه) روزنامه
#قم_امروز، شعر زیر را یافتم که فروردین ۱۳۷۷ به چاپ رسیده است:
بسکی جِز زدم در نَمیآد دیگه صِدام،هی!
آی بابای بابام هی!
این جِز زدنا شد مایهی درد و بلام،هی!
آی بابای بابام هی!
هی داد میزنم با این و اون، اینجی و اونجی؛
کس نَمشه میونجی
کار پیش نَمیره حتّی با این داد زدنام، هی!
آی بابای بابام هی!
من نَمدونم اینجی قمه یا دورقوزَباده!
مشکلیش زیاده
همساختکی موندم که بگم بچّه کجام، هی!
آی بابای بابام هی!
استان شده، اَم هر چی خیابون داره تنگه؛
کاراش همه لنگه
آخِر به تو این چالچولاهاش میشکَنه پام، هی!
آی بابای بابام هی!
میگن بُرو تیرون! من و تیرون؟ باریکلًا!
مَگ قم چِشِه بابا!
قربون حرمیش! من که همین جی خوبه جام، هی!
آی بابای بابام هی!
جونی داشَلی بزن به طبلی بیخیالی،
تا نشی مَلالی!
دیم دام دا را رام دام دا را رام دام دا را رام هی!
آی بابای بابام هی!
🔗به کانال
#تاریخ_شفاهی_قم بپیوندید:
@tarikhqom