خیانت...واژه ای کوتاه و تلخ که به قدر نابودی یک زندگی، بُرنده است و به طعم زهری کُشنده، آلوده... نه می‌توان دایره المعارفی در وصفش نوشت و نه می شود غبار سیاهش را از هستی پاک کرد... فقط کافیست در خانه ای قدم بگذارد، چه نیم نگاهی...چه لبخند کوتاهی...چه با کُرنِش احساسی و چه با آغوش پرگناهی...راه که به خانه باز کند از پایه ویران می کند، خرابه ای می سازد که نه می شود به آن تکیه کرد و نه جانی به آبادی اش می ماند... زندگی که به درد خیانت آلوده شد، شب و روزش یکرنگ می شود و خنده هایش در پس گریه هایی نهفته به سوگ می نشیند، راه پَس و پیشش گره می خورد به پای دلی که آرزوهایش را به گِل نشسته می بیند و کَلاف خاطرات سردرگم، گم می شود بین نیمه ی "ساختن به امید" و "سوختن در ناامیدی"... دست نگه دار... اینجا بانویی ست که به امید ناخدایی تو، کشتی به دریای رویایش انداخته است... آن میخی که از جنس هوس به دیواره اش میکوبی، تو را نیز به ساحل نرسیده به دست طوفان می سپارد ✍️ به قلم: سرکار خانم فاطمه شفیعی ➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino┄┅═✾•••✾═┅┄┈