📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش
#پارت103
يادم هست خيلي با اعتقاد به جمعي از رزمندگان عراقي ميگفت: لحظه ي
شهادت نام مقدس يا حسين ؏ را به زبان داشته باشيد تا خود آقا بالای
سرتان بيايد.
کل وسايل همراه هادي، در همه ي مدت حضور در ميادين نبرد، فقط يک
ساک دستي کوچک بود.
تعلقات او از همه ي دنياي مادي بريده شده بود.
در دوران نبرد خيلي کم غذا ميخورد، ميگفت: شايد بقيه ي رزمندگان
همين را هم نداشته باشند. کم ميخوابيد و به واقع خودش را براي وصال
آماده کرده بود.
هادي در خط نبرد هم وظيفه ي روحاني بودن و مبلّغ بودن خود را رها
نميکرد. در آنجا هم، وظيفه ي هر کس را به آنها متذکر ميشد.
زماني هم كه احتياج بود در كار تداركات و رساندن آب و آذوقه كمك
ميكرد.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹
@TARKGONAH1