شهیدے که پودر شد و بازنگشت
🌹روایت از همرزم شهید← «چند روز قبل از شهادت از یکدیگر خواستیم که در حق همدیگر دعا کنیم و سپس از آرزوهای خود بگوییم⭐ نوبت به محمدرضا که شد، گفت *دعا کنید خدا من را پودر کند🥀
روایت از پدربزرگوار شهید← عروسی یکی از خواهرزاده هایم بود🎈در مراسم بودیم که حس کردم یک لحظه جو مراسم بهم خورد و همه باهم در حال صحبت شدند. از برادرم پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ گفت خبر دادهاند محمد رضا به شهادت رسیده است🕊️همرزمهایش تعریف کردند که محمد رضا و دوستانش به کمین میخورند🥀با تعداد کمی از دوستانش، تعداد بسیاری از تکفیریها را نابود میکنند💥 اما به دلیل اتمام مهمات، به رگبار گلوله بسته میشوندو پیکر مطهرشان سه روز زیر آفتاب میماند☀️ در نهایت نیز آن منطقه در دست تکفیریها باقی مانده و آن را بمباران میکنند محمد رضا همانطور که خواست پودر شد
و من(پدرش) روضه علی اکبر را لمس کردم پیکرش برای همیشه در آنجا به یادگار ماند و به آرزوی خود که گمنامی همچون مادرمان حضرت زهرا (س)🌷بود رسید🕊️
#روحمان_با_یادش_شاد
#جاویدالاثر
#شهید_محمدرضا_بیات
🕊🌹
🌷
@taShadat 🌷