«عمو فردوس»
( فردوس حاجیان) از این جانباز شیمیایی که با لب تشنه
به شهادت رسید روایت می کند :✨
در کنار نهر بودم که یکی از راکتها در 5 متریام منفجر شد
و 2 - 3 متر مرا آن طرفتر پرت کرد، 🍃
در عالم مرگ و زندگی شنیدم یکی داد میزند «شیمیایی، شیمیایی» دوست بهیارم
(رجبعلی خداشناس) به کمکم آمد و به صورتم ماسک زد...🌺
وقتی به بیمارستان امام خمینی منتقل شدم و هنوز روی تختم جا خوش نکرده بودم،
که یک صدای گرفتهای به من گفت:
«خوش اومدی عمو فردوس... ، بازم برامون میخونی؟»🌼
برگشتم، نعمت بود... به او گفتم: «چی شده نعمت، تو که همیشه میگفتی با خدا باش»
با صدای گرفته میگفت: «من همشو خوردم» گاز شیمیایی را میگفت.
حالتی شده بود که در عمل دم نایژکهای ریه تاول میزد و در بازدم تاولها پاره میشد😭
4⃣
@tashadat