با ذکر یا حسین 🥀در بغل من و پسرم شهید🥀 شد
من نمیدانستم که آنقدر آب میتواند آدم را خیس کند ولی آن لحظه فقط داشتم او را خشک میکردم، چون داشت از پاهایش آب میریخت. مدتها بود که منوچهر🥀 به خاطر ترکشهای زیادی که در سینهاش بود، نمیتوانست سینه بزند، اما آن لحظه شروع کرد «یا حسین(ع)»🥀 گفتن و سینه میزد، به قدری که خون روی تختش ریخت که گفتند که ملحفههای آن را عوض کنیم. من و علی پسرم، بغلش کردیم و منوچهر🥀 داشت یا حسین 🥀میگفت و از دهانش خون میآمد و با دستش خون را پاک میکرد. لحظه آخر یک یا حسین🥀 گفت و دست من را فشار داد، من صورتش را نگاه کردم، یک لبخند زد و در بغل من و علی شهید 🥀شد.
9⃣
•♡ټاشَہـادَټ♡•