🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 197
پشت میز نشست و خواست در لپتاپ را باز کند، ولی آن را به نیمه نرسیده بست و با شوق از جا پرید.
-یه راه دیگه هست!
یک لحظه خندهام گرفت. بعید میدانستم چیز زیادی از نرمافزار و علم رایانه بداند، حالا برای من حرف از راه جدید میزد؟! عاقل اندر سفیه لبخند زدم.
-چه راهی؟
روی صندلی روبه من چرخید. یک لبخند مسخره روی لبهایش بود؛ لبخندی ناشی از یک امید واهی. تا چند دقیقه پیش طوری درهم و گرفته بود که نمیشد با یک من عسل هم تحملش کرد؛ حالا معلوم نبود چی به ذهنش رسیده که اینطوری میخندید.
-گفتی با اثر انگشت هم باز میشه...
وسط حرفش پریدم.
-خب مگه نمیگی انگشت اون بدبخت الان زیر خاکه؟
لبش را کج کرد و سرش را به نشان تاسف تکان داد.
-خیلی خنگی... دقیقا به چه امیدی استخدامت کردن؟
از جا بلند شد و هیجانزده در اتاق قدم زد.
-حتما اثر انگشتش توی پایگاههای داده موساد هست. میشه جعلش کرد.
ایدهاش خندهدار بود. زیادی ساده، زیادی خوشباورانه. خندیدم.
-جوک میگی؟
برایم چشم دراند.
-من قبلا انجامش دادم. میدونم چطوریه.
یک نفس عمیق کشیدم و با خودم گفتم امتحانش ضرر ندارد. اگر نشود هم شرایط بدتر از این که هست نمیشود. دو دستم را بالا بردم و گفتم: باشه خانم رئیس. حالا باید چکار کنیم؟
***
🌸🌸🌸🌸🌸🌸