🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 199
شاید نتانیاهو اینطور زندگی کرد و اینطور مُرد که به همهی اسرائیلیها بگوید حتی اگر متولد همینجا باشید و شناسنامهتان اسرائیلی باشد هم، همچنان راه به جایی نمیبرید و سرتان به سنگ میخورد؛ چون اینجا کشور شما نیست.
یادبود هرتسل مدفن جهنمیهاست؛ ولی هیچکس این را به روی خودش نمیآورد. همه دوست دارند تصور کنند اینجا یادبود قهرمانان ملی است و از گل و گیاه پرش کردهاند تا شبیه بهشت به نظر برسد. توی بهار، اگر قبر اسرائیلیها را نادیده بگیری، واقعا کوه هرتسل مثل بهشت است؛ سرسبز و زیبا.
مئیر هرئل مرده است و او را هم آوردهاند که اینجا به خاک بسپارند. مراسمش خلوت است؛ فقط ما خبرنگارهاییم و مقامات دولتی. حتی خانوادهای هم نیست. تابوت مئیر روی دست چند سرباز یگان تشریفات به سوی قبر میرود. تابوتش با پرچم اسرائیل پوشیده شده و سرود ملی اسرائیل را مینوازند. شبیه یک خالهبازی ست. سرود ملی الکی، پرچم الکی، قهرمان ملی الکی. مثل دروغی ست که همه باورش کردهاند درحالی که ته دلشان میدانند دروغ است.
مئیر را کنار قبر میگذارند و گالیا چند کلمه کوتاه درباره مئیر صحبت میکند؛ درباره تلاشهای مئیر برای برقراری امنیت و مبارزه با تروریستهای فلسطینی. البته از نقش مئیر در حمله به رفح حرفی نمیزند؛ حماقتی که اسرائیلیها را تا پیشانی در باتلاق جنگ غزه فرو برد و خفهشان کرد. بعد هم همه کمی سکوت میکنند؛ مثلا به نشانه احترام. و بعد مئیر برای همیشه زیر خاک میرود، میرود پیش بقیه جهنمیها و دل هیچکس برایش تنگ نمیشود.
بعد از تشریفات مسخره خاکسپاری و رباتوار خاکسپاری، مقامات در محاصره بادیگاردهاشان، میروند که سوار ماشینهای ضدگلولهشان بشوند و دنبال هرکدام هم چند عکاس و خبرنگار میدود. فقط من میمانم و جهنمِ بهشتمانند کوه هرتسل.
-تو الان نباید اینجا باشی!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸