🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔥 نقاب ابلیس 🔥
قسمت16
(مصطفی)
علی با همان تواضعش میگوید:
-والا ما که مثل شما و حاج آقا بلد نیستیم درست سوال جواب بدیم ولی گفتم توی اسلام جهاد معنیش وحشیگری نیست؛ جهاد فقط مبارزه با کفر و ظلمه نه مردم عادی، برای دفاعه. نامردی هم توش حرامه، چون بخاطر خدا باید جنگید نه کس دیگه! هیچ جای سیره معصومین ننوشتن موقع جهاد، به مسلمونا اجازه وحشی بازی داده باشن یا مردم رو مجبور کرده باشن اسلام رو بپذیرن... نشون به اون نشون که مردم فلسطین و سوریه و لبنان، تا مدتها بعد فتح اون سرزمینا مسیحی موندن و آروم آروم مسلمون شدن. یا همین مردم ایران خودمون... کسی زورشون نکرد اسلام رو قبول کنن... چون با این حساب مردم باید با حمله اسکندر، دست از زردشت برمیداشتن! تازه طبق قرآن، توی همه ادیان توحیدی هم اصل جهاد بوده خیلی پیامبرا در حین جهاد شهید میشدن. چون مبارزه با ظلم حکم خداست. اگه دینی این حکم رو نده کامل نیست.
کمی صدایش را پایین میآورد:
- درست گفتم؟ به نظرتون لازم بوده چیز دیگهای هم بگم؟
لبخند میزنم. حاصل تربیت سیدحسین است دیگر. جواب را نمیپیچاند و ساده میگوید. همانقدر که باید بگوید.
-عالی جواب دادی علی آقا... خیلی هم خوبه...
سر به زیر میاندازد. میخواهم بحث را عوض کنم:
-ورودی بهمنی که اینطوری افتادی تو مسجد؟
لبخند میزند:
- ما همیشه مخلصیم سید!
آمدن پر سر و صدای بچههای سرود، از یادم میبرد به علی بگویم چقدر دوستش دارم. عباس با لبخند همیشگیاش پشت سر بچهها میآید. بچهها مسجد را روی سرشان گذاشتهاند. مرتضی با ذوق میدود طرفم:
-تکخوان شدم مصطفی!
پشت لبش دارد سبز میشود، اما هنوز بچه است! همه پسرها همینطورند!
-سلامت کو بچه؟
-سلام.
عباس دست میزند روی شانه مرتضی:
-صدای خوبی داره، حیفه ازش استفاده نکنه! چرا مسابقات قرائت قرآن شرکتش نمیدین؟
-والا ما خبر نداشتیم! دستتون درد نکنه داداش ما رو شکوفا کردین!
بچهها که میروند، عباس مینشیند کنارم و بی مقدمه میپرسد:
-قضیه این فرقه شیرازیها چیه؟
سر درد و دلم باز میشود:
-ای بابا... چه میدونم... یه عده از این شیعه لندنیا... به قول این علی آقا شینگلیسیها اومدن هیئت گرفتن حرفای شیرازی رو به خورد مردم میدن. حالا ما داریم سعی میکنیم روشنگری کنیم ولی حاج آقای مسجد رو گرفتن زدن. ذولجناح منم که دیدین به چه روزی انداختنش!
لبهایش را جمع میکند:
-عجب... یکم مشکوک نیستن؟ آخه معلومه سرشون به کار خودشون نیست که این رفتارا رو میکنن.
-منم همین فکر رو میکنم. باید حواسمون به اربعین و بیست و هشت صفر باشه.
-گزارش میدین به سپاه؟
یک لحظه از ذهنم میگذرد، نکند آمده که زیر زبانم را بکشد؟ اما از فکرم خجالت میکشم. سیدحسین الکی به کسی اعتماد نمیکند.
-آره فعلا بیشتر از این کاری نمیشه بکنیم؛ ولی هنوز یه واحد مشخص اطلاعات نداریم. حس میکنم توی این محیط لازمه چندنفر جدی پای کار اطلاعات پایگاه وایسن.
جرقهای در ذهنم میخورد. چطور است اطلاعات را به حسن و عباس بسپارم؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313