🌺السلام علیک یا زینب کبری🌺 با تبریک ولادت فرخنده ی حضرت زینب کبری از آنجایی که در طول یکی دو سال گذشته فعالیت در ایتا،خیلی ها ازم پرسیدند چرا از پرستاری انصراف دادم🤔 این دلنوشته را تقدیم میکنم به ایشان و تمام جویندگان حقیقت🙂👇👇👇 ♦️قسمت اول با احترام و عرض ارادت به تمام پرستاران متعهد و مهربان سرزمینم..... ✍ساعت هفت و نیم صبح است و باید شیفت را تحویل بدهم سرپرستار طبق معمول، قسمت داروها و اقلام مصرفی برای بیمار را چک میکند از من می پرسد ؛ انگشت بیمار را پانسمان کردی؟ میگویم :بله میگوید؛ پس چرا سرم شستشو و چسب را در اقلام مصرفی ننوشته ای؟!؟ می گویم :شاید بیست سی سی سرم بیشتر نیاز نبود و چهارتکه کوچک چسب !!! اخم می کند و خودکار را از دستم می گیرد در اقلام مصرفی؛ سرم شتسشو نیم لیتری و یک حلقه چسب اضافه میکند میگوید : "بخش خرج دارد" !!!!! از درون فرو میریزم و بغضم را فرو میدهم😭😳 قسمت دوم: سرپرستار با التهاب و تشویش خاصی وارد بخش می شود همه ی همکاران را جمع میکند تعجب میکنم خیلی آهسته جوری که همراهان بیماران نشنوند میگوید، بیمار فلانی وقتی که از بیمارستان مرخص شده دچار خونریزی معده شدید شده کاشف به عمل آمدیم که دکتر.....همزمان دو داروی ضد انعقاد برای بیمار تجویز کرده و مریض را به حالت اورژانسی کشانده حالا شماها باید اسم داروی....را از قسمت گزارشات پرستاری حذف کنید و مجدد گزارش نوشته و تاریخ همان روز را بزنید....😱😡 نفس راحتی می کشم و خداروشکر میکنم که من پرستار اون بیمار نبودم که بخام گزارش دروغ بنویسم و اما قلبم می گیرد از اعماق وجودم ناراحت و عصبی میشوم که خدایا به تو پناه می برم از گفتن ،«من مأمورم و معذور» و این جمله ی دکتر شریعتی مرتب، در ذهنم تکرار می شود: " اگر نمی توانی به مردم خدمت کنی برو تا خیانتی نکنی" روز شماری میکنم تا دوران طرح پرستاری ام تمام شود چرا که نمیخواهم شریک جرم دکترهای جاهل و تجارت پیشه شوم طرحم تمام میشود سرپرستار اصرار میکند که چون پرستار آی سی یو هستم بمانم و استخدام شوم اما من با شوقی وصف ناپذیر شیرینی پخش می کنم و از بیمارستان فرار میکنم.... ♦️قسمت دوم ... از بیمارستان فرار می کنم اما سرزنشهای اطرافیان روی سرم می ریزد "چهار سال رفتی دانشگاه دولتی،درس خوندی،حیف نبود حالا که موقع کسب در آمده اومدی بیرون؟؟؟"(دختر تو عقل نداری؟!!!) "میدونی پرستارا چقدر حقوق می گیرن؟؟؟ "تو چیکار داشتی که دکترا یا سرپرستار،چیکار میکنن تو کار خودتا درست انجام بده"!!! "برا خدمت؛چه شغلی بهتر از پرستاری..میدونی کمک به بیمار چه اجری داره؟؟؟" روزی نبود که این حرفها را نشنوم اما فقط میشنیدم و ته دلم قرص بود از تصمیمی که با منطق و مطالعه کافی،گرفته بودم آمدم بیرون و به دنبال حقیقت طب گشتم حقیقتی که واقعا دغدغه اش حفظ جان بیماران و درمان قطعی بیماران باشد نه سیستم درمانی بیمار و معیوبی که فقط بیماران را استخوان در زخم نگه می دارد تا جایی که میتواند جان و مال بیمار و همراهش را بمکد،ببلعد و ... حقیقتی که طبیبش،پر کردن تختهای بیمارستانی را به قیمت بازی با جان انسانها معامله نکند حقیقتی که به بیمار به چشم انسانی دارای شأن انسانی ولی بیمار و رنجور و نیازمند کمک روحی و جسمی ببیند نه اینکه به او به چشم مشتری ،همیشگی خود نگاه کند و پولهایش را بچاپند و از جانش بکاهند تا خدای نکرده سود کارخانه های داروسازی کم نشود😠 و یا زد و بندهای دکترها با کارخانه داران گردن کلفت به هم نخورد😏😡 حقیقتی که رگه هایی از آن را در کتاب طب الکبیر(که پدرم از بچگی ام آن را خریده بود) یافتم و همان کتاب و البته طبابتهای خانگی مادرم آغازی شد تا امروز... نمیدانید دوازده سال پیش با چه ذوق زدگی تلفن را گذاشتم وقتی به من زنگ زدند و گفتند دوره های مزاج شناسی هفته آینده شروع میشود و این شد که قدم قدم،تنهای تنها بدون هیچ حمایتی آمدم تا رسیدم به امروز (زیباترین روز زندگی ام) روزی که جواب تمام زحماتم را گرفتم و خستگیه تمام راه از تنم رفت امروز، خانمی برایم هدیه (روسری) آورد و وقتی علت این محبت و هدیه را جویا شدم گفت : بالاخره بعد از سه سال نازایی و مصرف تمام داروهای شیمیایی پر عارضه و صرف هزینه های هنگفت درمانی،با نسخه ی چهل روزه ی شما(نسخه ای ساده و ارزان،بر اساس آموزه های حکیمانه ی طب ایرانی_اسلامی) ،تست بارداریم مثبت بود و نوزادی در راه دارد😃😃😃😃 اشک در چشمانم حلقه زد😥 مو به تنم سیخ شد میخواستم به سجده بیفتم و فقط گریه کنم که چقدر خدا من را دوست داشته که وسیله ای خیلی کوچک برای اتفاقی بسیار بزرگ و مبارک بوده ام به راستی که این (روسری) برای من از چند میلیون حقوق پرستاری در یکماه بیشتر و بیشتر و بیشتر می ارزد🙂🙂🙂 (یعنی مبارزه با سیستم درمانی مرتجع غربی) @tebbesteamari