چون حضرت زینب (س) به دنیا آمد پیامبر (ص) را خبر کردند. آن حضرت به خانه فاطمه (ع) تشريف آوردند و فرمودند: دخترم! اين نوزاد را پيش من آور. آن کودک را خدمت پیامبر بردند او را گرفت و به سینه چسبانید، و صورت بر صورت او گذاشت، و با صدای بلند گریه ی فراوان نمود که اشک بر گونه ی مبارکش جاری شد. حضرت فاطمه (ع) فرمود: چرا گریه می کنید؟ خداوند چشم شما را گریان نکند. حضرت فرمودند: ای دخترم! بدان که زود باشد این فرزند تو به مصائب گوناگون و گرفتاری های ناگوار مبتلا شود، ای پاره ی تنم و نور چشمم ! هر کسی بر او و بر مصیبت های او گریه کند، ثواب گریه کننده بر دو برادرش را دارد، سپس او را زینب نام نهادند. بعضی چنین نقل کرده اند که چون اشک رسول الله میانه ی جاری شد حضرت فاطمه (ع) گفت: پدر جان ! چون قنداقه ی حسن را به دست تو دادم گریان شدید و فرمودید: او را مسموم می کنند. و هنگامی که قنداقه حسین را خدمت شما آوردم اشک ریختید و فرمودید: او را شهید میکنند. پدرم! آیا زینب را هم میکشند؟
حضرت فرمودند : نه ، ولکن او را به اسیری می برند.
ص661 و ص662 سحاب رحمت
@tezkar