برای اولین بار سر کلاس گریه کرد ! همه یعنی ! گفت دو تا برادر دوقلو بودن ؛ ثاقب و ثابت . تو بهزیستی بزرگ میشن و بعد میرن جنگ . روزی که برا رزمنده ها نامه اورده بودن ، این دو تا پشت خاکریز سر رو شونه هم گذاشته بودن و برا غریبی خودشون گریه میکردن :))) گفت بچه ها خب شما ها تو نماز مستحبیاتون ، شریکشون کنید . اینا مادر ندارن ، خواهر ندارن که براشون اینکارارو کنن . یا مثلا شهید ادواردو ، گفت این شهید نه خواهر مسلمونی داره نه مادر مسلمونی شما در حقش ، براش خیر کنید .