✍نامه ای به مادربزرگ...
سلام مادربزرگ جانم...
تو نیستی و جایت خالیست...
اما خاطراتت همیشه و همه جا هست...
مادربزرگ میدانی دلتنگم...
دلتنگ روزهای قدیم...
همه ما دلتنگیم...
مادربزرگ جانم...
هرچه میگذرد دلتنگ تر میشویم ...
هر چه میگذرد دورتر میشویم...
فاصله میگیریم از قدیم...
مادربزرگ جانم...
اما من دوس دارم
لحظات خوب گذشته را تکرار کنم ...
من دوس دارم مثل تو
هر روز زندگی را زندگی کنم...
که شاید بتوانم این حس دلتنگی را رفع کنم...
مادربزرگ جانم...
حالا همه مان چای توی
استکان های قدیمی را دوست داریم ...
همه مان در خانه هایمان
توی بشقاب گل سرخی غذا میخوریم...
همه مان همه کار میکنیم
تا دلمان خوش تر شود ...
همه مان لحظات گذشته را تکرار میکنیم ...
مادربزرگ جانم...
دعا کن ....
برای همه ما دعا کن...
ما انگار یک چیزی در گذشته جا گذاشته ایم ...
═ೋ❅🖋☕️❅