⁉️ادبیات پرسش‌برانگیز نصرالله برخی واژگان، در ادبیات انقلابی یا جنگی، پرسش‌انگیز است؛ مانند واژه «مقدر بودن»، برای تسلط اسرائیل بر غزه! آیا کوتاهی برخی نیروهای مقاومت و چیرگی اشغالگران بر غزه، چیزی است که با ادبیات «مقدر بودن» بیاید؟ آیا خدا مقدر کرده؟ این ادبیات با مسئولیت‌ناپذیری و کمینه، با سردرگمی یا گریز از تبیین روشن، سازگار است. ❌ سید حسن در ١۵ دی‌ماه: «اگر مقدر بوده باشد که اشغالگران غزه را شکست دهند و ساکنانش را برانند، لبنان در نوبت بعد است»: لو كان قُدِّرَ للاحتلال أن يهزم المقاومة في غزة و يُهجّر أهلها، لكانت النوبة بعد غزة في جنوب لبنان! ◼️ادبیات و سخن تراز اسلامی را در سخن رهبر بنگرید که نه جنگ را ملی و جغرافیایی می‌کند و نه شکست غزه را «مقدر بودن» می‌داند: ◼️رهبر در ۱۰ آبان ۴۰۲: «دولتهای مسلمان باید بدانند که اگر امروز به فلسطین کمک نکنند ــ هر کس هر جور میتواند کمک کند ــ دشمنِ فلسطین را که دشمن اسلام و دشمن انسانیّت است تقویت کرده‌اند و فردا همین خطر، خودشان را تهدید خواهد کرد» ⁉️ آیا حزب‌الله به عنوان «نیروی مقاومت» و بسان «بخش مؤثری از دولت لبنان»، راهبرد بیتابی (جنگ بیقاعده) که رهبر فرمود را دنبال کرده است؟ هرگز! آیا هر جور توانسته است، به فلسطین کمک کرده است؟ بگونه‌ای که پیامدش حمله فردای اسرائیل به لبنان نباشد؟ ظاهرا نه! ◼️نصرالله در اینکه اسرائیل پس از غزه به سراغ دیگران خواهد رفت، با رهبر هماهنگ است؛ ولی راهبرد رهبر در گفتار و رفتار حزب‌الله دیده نشده است و رهبر هم انصارالله را ستود؛ نه حزب‌الله را!