یبار با دخترام رفته بودم پارک .یه خانومی با تاپ و دامن کوتاه بدون جوراب شلواری و جوراب داشت تو پارک مانور میداد .مدام اینور اونور میرفت و با خانومها سر صحبت رو باز میکرد . ازینکه اینطوری اومده بود احساس شعف میکرد .خانومها هم اکثرا یا میانسال چادری بودن یا مانتویی شل حجاب .
من اول متوجه ایشون نبودم .داشتم دخترم رو تاب میدادم کنارم خانومی کشف حجاب که فقط موهاش پیدا بود و پوشش بدی نداشت نگاه میکردم که سر صحبت رو باز کنم و بهش تذکر بدم که یهو همون خانم توجه منو به اون خانوم دیگه جلب کرد و با تعجب گفت اونو ببییییین ... انگار اومده عروسی!
من سرم رو برگردوندم و اون خانوم رو دیدم.
که خانومهایی که دورش بودن بهش میگفتن حالا یه قر بده ببینیم ....
یه نگاه به مردم داخل پارک کردم دیدم همه دارن با تعجب نگاه میکنن . افراد چادری هم بودن . همه ناراحت اما ساکت...
بچه ها رو به دختر بزرگم سپردم و رفتم سراغ اون خانم و با آرامش سلام دادم و گفتم به نظرتون درسته اینطوری اومدید بیرون؟ اون خانوم با صدای بلند اومد جلوی من و گفت آره به نظر خودم درسته ....
و ازینجا ماجرای ما شروع شد ....
من کاملا با آرامش و اخلاق و محبت صحبت میکردم و اصلا اجازه نمیدادم بحث رو به مسائل سیاسی و مذهبی بکشونه و فقط موضوع رو روی مسئله قانون و اخلاق مانور میدادم .
تقریبا بیست دقیقه ای صحبت کردم و فریاد زد ... اما چند قطعه اش رو که جالب بود میگم.
من حرف از قانون زدم گفت اگه همه پلیس ها بیان بمن بگن حجاب کن میزنم تو دهنشون. چون عشقم میکشه اینجوری باشم
من گفتم منم عشقم میکشه این گوشی شما رو بقاپم و فرار کنم
اون خانم گفت تو بیخود میکنی ...ازت شکایت میکنم
من با لبخند گفتم به کی ؟؟؟؟
همون پلیسی که زدی تو دهنش؟؟
حرصش دراومد و با صدای بلند فریاد زد برو ....برو خانوم اعصابم رو خورد کردی .
گفتم من جام خوبه دارم با خواهر خوبم گپ میزنم مشکلی هم ندارم ...
با اینکه تمام اون افرادی که دور ما جمع شده بودند چه خانم چه آقا یا بی تفاوت و ساکت بودند یا طرف اون خانم رو میگرفتن و بمن میگفتن خانوم چیکارش داری اعصابشو خورد نکن....یا دست منو میگرفتن که خانم ولش کن حرف زدن فایده ای نداره ....
حتی نگهبان پارک که شلوغی رو دیده بود با یه چوب بلند اومده بود و فقط بمن نگاه میکرد که دست از پا خطا کنم از پارک پرتم کنه بیرون ....
اما با همه این اوصاف اون خانم کم آورد و آروم از بین جمعیت راهش رو کشید و از پارک بیرون رفت...
این تجربه چند نکته داشت
اول اینکه وظیفه ما گفتنه ...قوی اما با اخلاق
حتما تاثیر داره. کمترین تاثیرش اینه که ترس گناه از بین نمیره..
دوم سکوت و عدم حمایت افراد صحنه بود که بعد ماجرا از من تشکر کردن اما همون موقع دریغ از یه کلمه حمایت ...که اگر دو نفر بخصوص بخصوص و بخصوص دو تا آقا در حمایت از تذکر من فقط یک جمله میگفتن خانم راست میگه دیگه این چه وضعیه آخه اومدی بیرون هر چیزی حدی داره، تاثیر کلام من هزاران برابر میشد ...
این رو به آقایون میگم ...اکثر این اوضاع برای جلب نظر جنس آقایونه و تذکر همون آقایون این افراد رو از درون فرو میریزه و اون حس حقارت داغونشون میکنه که بهترین بازدارنده هست براشون ...پس لطفا تذکر خودتون رو دست کم نگیرید ...بدونید که یقینا تذکر یک آقا کار تذکر هزار خانم رو میکنه و تذکر یک خانم مانتویی پوشیده کار تذکر هزار خانم چادری رو انجام میده .... تاثیرشون قابل قیاس نیست...
پس تذکر بدیم اما اگر هم بنا به هر دلیلی نتونستیم حداقل از اونی که تذکر میده حمایت کنیم ولو با یک جمله....
مطلب دیگه این که حضور اون خانم تمام پسران جوان پارک رو داشت به مفسده میکشوند و تذکر من شاید خود اون خانم رو اصلاح نکنه اما با رفتن اون خانم حداقل جلوی چندین مفسده دیگه که ممکن بود پیش بیاد رو میگیره پس بی تاثیر هم نیست....